* پارت سوم *

وی و کوک رفتن کافه

کوک چشمش به ی دختری افتاد و دختره به

اون چشمک زد .

تهیونگ زیر لبی گفت : دلت میخواد همین

جا جلوی همه ببوسمت ؟

کوک استرس گرفت و نگاهش رو از رو دختره

برداشت . تهیونگ پوزخند زد . دختره پا شد و

اومد سمت میز کوک و وی دختره دستش رو

گذاشت رو شونه کوک (تهیونگ سگ شد بچم)

دختره گفت : ببخشید آقا من میتونم

شمارتون رو داشته باشم ؟

_ نه نمیتونی !

+ هی وی آروم باش ! شرمنده خانوم نمیتونم

دختره گفت : حیف شد آخه شما خیلی هاتین

تهیونگ سگ شد و بلند شد . کوک پاشد و به

زور بردش دستشویی . وقتی رسیدن تهیونگ

گفت : چرا نداشتی بزنمش؟

کوک جوابی نداد و بوسیدش . تهیونگ

خشمش آروم شد و کوک رو بغل کرد .

+ بهتر شدی !

_ توهم مرسی کوک

پسرا از کافه رفتن اما اون دختره هنوز

دنبالشون بود

+ وی دختره پشتمونه

_ بخدا میگیرم میزنمش

+ آروم باش آبرو ریزی نکن

تهیونگ رفت تا آب بگیره . دختره اومد و

دست کوک رو گرفت و برداشت پشت مغازه و

میخواست به زور باهاش ( استغفرالله کار )

کنه . کوک گریش گرفت . دختره داشت لخت

میشد که تهیونگ سر رسید و محکم دختره رو

زد دست کوک رو گرفت و بردتش خونه . وی

اونو بغل کرد و ارومش کرد



شرایط :

۱۰ تا کامنت
۱۰ تا لایک


خودتون رو جر بدین تا پارت بعد رو بزارم🗿💪🏼