عشق تاریک پارت ۱
ا/ت : دوباره ی روز کسل کنند شروع شد روز ها مثل هم هستن نمیدونم چرا اینطوری شدم چرا باید ی دختر شاد به ی دختر افسرده تنها تبدیل بشه همش بخاطر ی اتفاق تلخ چرا باید همه بدی های زندگی من تجربه کنم ، همینطور که داشتم با خودم حرف میزدم آماده شدم کلومو برداشتم از خونه رفتم بیرون (داخل راه باشگاه) داخل راه همش به افکار منفی فکر میکردم به خودکشی وقتی کسی نیست که باهاش ی زندگی آروم کنم دلیلی برای زندگی کردن ندارم تا به خودم آمدم دیدم جلو در ورودی باشگاه هستم . (ا/ت با کوک داخل ی باشگاه هستن). رفتم داخل بعد از عوض کردن لباسم کوک جلو خودم دیدم مثل همیشه لبخند میزد
کوک: سلام ا/ت خوبی
ا/ت : سلام ممنون خوبم
کوک : چرا اینقدر ناراحتی ۱/ت
۱/ت : ن خوبم فقط ی کم خستم
کوک : ۱/ت میدونم برای خانوادت ناراحتی اما اون فقط ی حادثه بود نباید خودتو بخاطر اینقدر ناراحت کنی
۱/ت : چطور میتونم ناراحت نباشم ، بغض گلومو گرفته بود
۱/ت : بهتره بریم استاد اومد
(۱/ت داخل تصادف پدر و مادرشو از دس داده )
کوک مثل همیشه منو میخندوند واقعا خوشحالم دوستی مثل کوک دارم
کوک : وقتی میخندی خیلی کیوت میشی
۱/ت : با خجالت گفتم ممنون
تا پارت بعد بای
امیدوارم تا اینجا خوشتون امده باشه
نظرتون کامنت کنید
بوس بوس باس👋👋
کوک: سلام ا/ت خوبی
ا/ت : سلام ممنون خوبم
کوک : چرا اینقدر ناراحتی ۱/ت
۱/ت : ن خوبم فقط ی کم خستم
کوک : ۱/ت میدونم برای خانوادت ناراحتی اما اون فقط ی حادثه بود نباید خودتو بخاطر اینقدر ناراحت کنی
۱/ت : چطور میتونم ناراحت نباشم ، بغض گلومو گرفته بود
۱/ت : بهتره بریم استاد اومد
(۱/ت داخل تصادف پدر و مادرشو از دس داده )
کوک مثل همیشه منو میخندوند واقعا خوشحالم دوستی مثل کوک دارم
کوک : وقتی میخندی خیلی کیوت میشی
۱/ت : با خجالت گفتم ممنون
تا پارت بعد بای
امیدوارم تا اینجا خوشتون امده باشه
نظرتون کامنت کنید
بوس بوس باس👋👋
۵۱.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.