گربه ی حسود
هیسونگ –
جیک ≠
جهوون (برادر جیک " =
هیونا (خواهر هیسونگ) ÷
پدر هیسونگ&
مادر هیسونگ ~
پدر جیک *
مادر جیک •
غریبه ها هم با × نشون میدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
part ¹
خمیازه ای کشید و از جاش بلند شد و به ساعت نگا کرد
≠ چرا اینا نمیزارن بخوابم
باز دوباره دعوای بین پدرو مادرش اونو بیدار کرده بود
نفس عمیقی کشید و وسیله هاشو جمع کرد و رفت دستشویی دست و صورتشو شست و مسواک زد و بعد بیرون اومد و لباسشو عوض کرد
= بیداری؟
≠ اوهوم
گوشیش رو تویه جیبش گذاشت و کفشاش رو پوشید
= با دعوا راه نندازیا
باشــــــه
= بدو الان دیرت میشه
≠ ساعت هفت و ربعه
= تا تو بخولی برسی دیرت میشه بدو
کیفشو رو کولش انداخت و گربشو تویه کیفش گذاشت و کیفشو کول کرد و از اتاقش خارج شد و به سمت در خروجی رفت
* طلای میگیرم و تمام
با این حرف خشکش زد
• و جیهون(جیک) پیش تو میمونه
*هه تو به دنیا اوردیش پیش تو میمونه
سریع از خونه خارج شد و ماسکشو زد و به سمت دبیرستان جدیدش حرکت کرد
.
.
وقتی رسید بلافاصله سمت دغتر مدیر رفت و در رو زد
مدیر: بفرمایید تو
≠ عا ببخشید سلام من شیم جهیونم دانش اموز جدید
مدیر: سال چندمی ای؟
سال دومی
مدیر: اهان سلام تعریفتونو از برادرتون شنیدم خوش اومدین کلاس تو کلاس B هست و اگر تو کلاس خرگوشی همستری چیزی دیدی بدون که چون اینجا مجازه حیوون بیارین همه حیوون خونگی هاشونو میارن
≠چه خوب خیلی ممنون ببخشید مزاحم شدم
از اونجا خارج شد و پشت در کلاس وایساد تا استادشون بیاد
استاد کیم: حتما تو دانس اموز جدیدی
≠ عا بله خودمم
استاد کیم: دنبالم بیا تو
اون استاد وارد کلاس شد و پسرک تم پشتش وارد کلاس شد
استاد کیم: بچه ها ایشون دانش اموز جدید هستن خودتو معرفی کن
≠ سلام من شیم جهیونم و امیدوارم باهم کنار بیایم
یونا: انتقالی پیدا کردی؟
≠عا نه
هانا: پس چطور وسط سال اوردنت اینجا
نمیدونم
جوا: شاید خونشونو عوض کردن
استاد کیم: میتونی بری اون اخر کنار پنجره بشینی
پسرک رفت همونجا نشست و زیپ کیفشو باز کرد
میسو: گربه داری
≠اره
و سکوت کرد و به حرفایی که درموردش میزدن گوش داد
×چه رویی داشت خیلی پر روعه
×دیدی چطور جواب هانا رو داد
×فکر کنم هنوز نمیدونه هانا کیه
×ولش کن احمقه
همینطور داشت به حرف بقیه گوش میداد که زنگ به صدا در اومد
سرشو رو میز گذاشت و سرشو رو به پنجره کرد
یونا: هی تو
اهمیتی نداد
÷وایسین بچه ها من الان میرم زه داداشم میگم بیاد
هانا: قیافت زشته ماسک میزنی
یونا: بدو هیونا
اون دختر از کلاس خارج شد و دقیقه ای بعد موهای پسرک کشیده شد و سرش به بالا اومد
–چرا جوابشونو نمیدی؟
جوابی نداد و......
جیک ≠
جهوون (برادر جیک " =
هیونا (خواهر هیسونگ) ÷
پدر هیسونگ&
مادر هیسونگ ~
پدر جیک *
مادر جیک •
غریبه ها هم با × نشون میدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
part ¹
خمیازه ای کشید و از جاش بلند شد و به ساعت نگا کرد
≠ چرا اینا نمیزارن بخوابم
باز دوباره دعوای بین پدرو مادرش اونو بیدار کرده بود
نفس عمیقی کشید و وسیله هاشو جمع کرد و رفت دستشویی دست و صورتشو شست و مسواک زد و بعد بیرون اومد و لباسشو عوض کرد
= بیداری؟
≠ اوهوم
گوشیش رو تویه جیبش گذاشت و کفشاش رو پوشید
= با دعوا راه نندازیا
باشــــــه
= بدو الان دیرت میشه
≠ ساعت هفت و ربعه
= تا تو بخولی برسی دیرت میشه بدو
کیفشو رو کولش انداخت و گربشو تویه کیفش گذاشت و کیفشو کول کرد و از اتاقش خارج شد و به سمت در خروجی رفت
* طلای میگیرم و تمام
با این حرف خشکش زد
• و جیهون(جیک) پیش تو میمونه
*هه تو به دنیا اوردیش پیش تو میمونه
سریع از خونه خارج شد و ماسکشو زد و به سمت دبیرستان جدیدش حرکت کرد
.
.
وقتی رسید بلافاصله سمت دغتر مدیر رفت و در رو زد
مدیر: بفرمایید تو
≠ عا ببخشید سلام من شیم جهیونم دانش اموز جدید
مدیر: سال چندمی ای؟
سال دومی
مدیر: اهان سلام تعریفتونو از برادرتون شنیدم خوش اومدین کلاس تو کلاس B هست و اگر تو کلاس خرگوشی همستری چیزی دیدی بدون که چون اینجا مجازه حیوون بیارین همه حیوون خونگی هاشونو میارن
≠چه خوب خیلی ممنون ببخشید مزاحم شدم
از اونجا خارج شد و پشت در کلاس وایساد تا استادشون بیاد
استاد کیم: حتما تو دانس اموز جدیدی
≠ عا بله خودمم
استاد کیم: دنبالم بیا تو
اون استاد وارد کلاس شد و پسرک تم پشتش وارد کلاس شد
استاد کیم: بچه ها ایشون دانش اموز جدید هستن خودتو معرفی کن
≠ سلام من شیم جهیونم و امیدوارم باهم کنار بیایم
یونا: انتقالی پیدا کردی؟
≠عا نه
هانا: پس چطور وسط سال اوردنت اینجا
نمیدونم
جوا: شاید خونشونو عوض کردن
استاد کیم: میتونی بری اون اخر کنار پنجره بشینی
پسرک رفت همونجا نشست و زیپ کیفشو باز کرد
میسو: گربه داری
≠اره
و سکوت کرد و به حرفایی که درموردش میزدن گوش داد
×چه رویی داشت خیلی پر روعه
×دیدی چطور جواب هانا رو داد
×فکر کنم هنوز نمیدونه هانا کیه
×ولش کن احمقه
همینطور داشت به حرف بقیه گوش میداد که زنگ به صدا در اومد
سرشو رو میز گذاشت و سرشو رو به پنجره کرد
یونا: هی تو
اهمیتی نداد
÷وایسین بچه ها من الان میرم زه داداشم میگم بیاد
هانا: قیافت زشته ماسک میزنی
یونا: بدو هیونا
اون دختر از کلاس خارج شد و دقیقه ای بعد موهای پسرک کشیده شد و سرش به بالا اومد
–چرا جوابشونو نمیدی؟
جوابی نداد و......
۷۱۱
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.