پارت 2فیک وقتی حامله شدی ولی..
لونا: چرا اینطوری شدم مریض شدم از پریودیم میگذره نکنه حامله شده باشم
لونا: برم تست بگیرم خدانکنه اینطور باشه لطفا خدا
لونا: .....خندید بعد از هوش رفت
چرا حامله شدم
اعضا از وگاس برگشتن
لونا با ذوق رفت به تهیونگ بگه رفت اتاق تهیونگ
لونا: وای چقد اتاقش قشنگه
یهو چشمش افتاد به کشوی میز تهیونگ و برگه سونوگرافی دید
ولی برای خودش نبود اشک از چشماش میومد
جی کی : لونا حالت خوبه
لونا جونگکوک رو بغل کرد و با صدای بلند گریه کرد
جونگکوک: اشکال نداره میگذره آروم باش کیوتم
لونا همه چی رو برای جونگکوک میگه
صبح شد بابا بزرگ اومد
بابابزرگ: لونا امروز عصر عروسیتونه
لونا: چرا واقعا چیکار کنم اخه
لونا دوباره داشت گریه میکرد
جونگکوک: نه نمیشه اخه لونا از من حاملست
تهیونگ : چی چطوری دروغ نگو
لونا: راست میگه من از جونگکوک حاملم
تهیونگ: خیانت میکنی بهم جونگکوک
لونا: اون سونوگرافی برای کی بود
تهیونگ: دوست دختر سابقم
لونا: هه جون خودت
لونا افسرده شده بود میخواست بچه رو سقط کنه
با تاکسی داشت میرفت که یه موتور جلوی تاکسی رو گرفت
لونا: اقا به راحتون ادامه بدین
راننده تاکسی :نمیتونم خانم پیاده شین
یهو کلاهشو در اورد جونگکوک بود
جونگکوک: نمیتونی این کار رو انجام بدی
لونا: من تواناییش رو ندارم
جونگکوک: من خودم پدرش میشم مثل بچه خودم بزرگش میکنم
لونا: میتونم بهت اعتماد کنم
جونگکوک: اره حالا کلاهتو بپوش بریم دور دور
رسیدن خونه ولی دوست دختر تهیونگ اونجا بود
لونا: تهیونگ این کیه
تهیونگ: مادر بچمه
لونا ناراحت شد ولی بروز نداد تهیونگم از لونا خوشش میومد
تهیونگ: تو کجا بودی لونا
لونا: من با دوست پسرم رفته بودیم بیرون
جونگکوک دست کرد دور کمر لونا پیشونی شو بوسید
تهیونگ حسودیش شد ولی کاری از دستش برنمی اومد
لونا: به چشمای جونگکوک خیره شده بود
دوست دختر تهیونگ: کی میخای ازدواج کنی لونا
لونا: ب طُ چه
یهو لونا پاش لیز خورد افتاد داخل استخر
تهیونگ و جونگکوک دوتاشون پریدن تو آب
تهیونگ لونا رو از اب بیرون آورد
جونگکوک: به لونا دست نزن
تهیونگ: به توچه نامزد خودمه
تهیونگ به لونا تنفس مصنوعی داد
جونگکوک لونا رو بغل کرد و بُرد ولی یه اتفاق عجیبی افتاد.
لونا: برم تست بگیرم خدانکنه اینطور باشه لطفا خدا
لونا: .....خندید بعد از هوش رفت
چرا حامله شدم
اعضا از وگاس برگشتن
لونا با ذوق رفت به تهیونگ بگه رفت اتاق تهیونگ
لونا: وای چقد اتاقش قشنگه
یهو چشمش افتاد به کشوی میز تهیونگ و برگه سونوگرافی دید
ولی برای خودش نبود اشک از چشماش میومد
جی کی : لونا حالت خوبه
لونا جونگکوک رو بغل کرد و با صدای بلند گریه کرد
جونگکوک: اشکال نداره میگذره آروم باش کیوتم
لونا همه چی رو برای جونگکوک میگه
صبح شد بابا بزرگ اومد
بابابزرگ: لونا امروز عصر عروسیتونه
لونا: چرا واقعا چیکار کنم اخه
لونا دوباره داشت گریه میکرد
جونگکوک: نه نمیشه اخه لونا از من حاملست
تهیونگ : چی چطوری دروغ نگو
لونا: راست میگه من از جونگکوک حاملم
تهیونگ: خیانت میکنی بهم جونگکوک
لونا: اون سونوگرافی برای کی بود
تهیونگ: دوست دختر سابقم
لونا: هه جون خودت
لونا افسرده شده بود میخواست بچه رو سقط کنه
با تاکسی داشت میرفت که یه موتور جلوی تاکسی رو گرفت
لونا: اقا به راحتون ادامه بدین
راننده تاکسی :نمیتونم خانم پیاده شین
یهو کلاهشو در اورد جونگکوک بود
جونگکوک: نمیتونی این کار رو انجام بدی
لونا: من تواناییش رو ندارم
جونگکوک: من خودم پدرش میشم مثل بچه خودم بزرگش میکنم
لونا: میتونم بهت اعتماد کنم
جونگکوک: اره حالا کلاهتو بپوش بریم دور دور
رسیدن خونه ولی دوست دختر تهیونگ اونجا بود
لونا: تهیونگ این کیه
تهیونگ: مادر بچمه
لونا ناراحت شد ولی بروز نداد تهیونگم از لونا خوشش میومد
تهیونگ: تو کجا بودی لونا
لونا: من با دوست پسرم رفته بودیم بیرون
جونگکوک دست کرد دور کمر لونا پیشونی شو بوسید
تهیونگ حسودیش شد ولی کاری از دستش برنمی اومد
لونا: به چشمای جونگکوک خیره شده بود
دوست دختر تهیونگ: کی میخای ازدواج کنی لونا
لونا: ب طُ چه
یهو لونا پاش لیز خورد افتاد داخل استخر
تهیونگ و جونگکوک دوتاشون پریدن تو آب
تهیونگ لونا رو از اب بیرون آورد
جونگکوک: به لونا دست نزن
تهیونگ: به توچه نامزد خودمه
تهیونگ به لونا تنفس مصنوعی داد
جونگکوک لونا رو بغل کرد و بُرد ولی یه اتفاق عجیبی افتاد.
۱۰.۲k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.