part: 65
*
رسیدیم به محل موردنظر مثل ی کمپینگ تفریحی بنظر میرسید خیلی جای خوبی بود ولی فقط میخواستم بخوابم چون فقط2ساعت خوابیدم و تا صبح داشتم رو اهنگ گروهیمون کارمیکردم
7چادر داخل زمین گذاشته شده بود که ازین میتونستم بفهمم که7تا گروه دعوت شدن
چن تا از گروه ها مث بلک پینک، ایتزی و توآیس و بی تی اس رسیده بودن و داخل چادر گروهشون نشسته بودن
وقتی داشتیم میرفتیم داخل کارگردان نا رو دیدم رفتیم سمتش و بهش تعظیم کردیم بهش دست دادمو گفتم
_کارگردان نا خیلی خوشحالم دیدمتون
لبخندی زدو گف
_هی مثلا من باید اینو بگم چون تو ایدلی
یونجی: ایدل باشیم مگه هممون ادم نیستیم
خنده ای سر داد و گف
_باشه باشه خب برین بشینین سرپا نمونین
ی تعظیم دیگه بهش کردیمو
ماهم رفتیم نشستیم داخل چادری که اسم گروهمون روش بود استف هایی که باهامون اومده بودن پشت ما نشست و ما روی صندلی هایی که دور دوتا میز جمع شده بودن نشسته بودیم و استف های روی چن تا صندلی که پشت ما بود نشسته بودن ی یخدون اونجا بود همون اول کاری رفتم سراغ اون درشو بازکردم
هانا: این که خالیه
درشو بستم
لونا: واقعا
هانا: ارع
رفتم نشستم سرجام
سوهی: ایییی خیلی خوبه اینجا مث این میمونه که رفته باشی پیکنیک
هانا: ایییی پیکنیک به چیز نداشتم من خوابم میاد
یونجی: هانا(حرصی)
هانا: ایییی چیه خب
دستمو گذاشتم رو میز و سرمو روش گذاشتم
رسیدیم به محل موردنظر مثل ی کمپینگ تفریحی بنظر میرسید خیلی جای خوبی بود ولی فقط میخواستم بخوابم چون فقط2ساعت خوابیدم و تا صبح داشتم رو اهنگ گروهیمون کارمیکردم
7چادر داخل زمین گذاشته شده بود که ازین میتونستم بفهمم که7تا گروه دعوت شدن
چن تا از گروه ها مث بلک پینک، ایتزی و توآیس و بی تی اس رسیده بودن و داخل چادر گروهشون نشسته بودن
وقتی داشتیم میرفتیم داخل کارگردان نا رو دیدم رفتیم سمتش و بهش تعظیم کردیم بهش دست دادمو گفتم
_کارگردان نا خیلی خوشحالم دیدمتون
لبخندی زدو گف
_هی مثلا من باید اینو بگم چون تو ایدلی
یونجی: ایدل باشیم مگه هممون ادم نیستیم
خنده ای سر داد و گف
_باشه باشه خب برین بشینین سرپا نمونین
ی تعظیم دیگه بهش کردیمو
ماهم رفتیم نشستیم داخل چادری که اسم گروهمون روش بود استف هایی که باهامون اومده بودن پشت ما نشست و ما روی صندلی هایی که دور دوتا میز جمع شده بودن نشسته بودیم و استف های روی چن تا صندلی که پشت ما بود نشسته بودن ی یخدون اونجا بود همون اول کاری رفتم سراغ اون درشو بازکردم
هانا: این که خالیه
درشو بستم
لونا: واقعا
هانا: ارع
رفتم نشستم سرجام
سوهی: ایییی خیلی خوبه اینجا مث این میمونه که رفته باشی پیکنیک
هانا: ایییی پیکنیک به چیز نداشتم من خوابم میاد
یونجی: هانا(حرصی)
هانا: ایییی چیه خب
دستمو گذاشتم رو میز و سرمو روش گذاشتم
۷.۷k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.