پارت ششم😍😍
جونگ کوک ویو
وقتی آت از اتاق اومد بیرون خیلی اعصبانی شدم ولی به روی خودم نیاوردم لباسشم
خیلی باز بود برای همین اون لباس رو دادم بهش
ات ویو
فردا صبح
از خواب بیدار شدم رفتم سرویس بهداشتی کارای مربوطه رو کردم اومدم رفتم پایین یه دوکبوکی از یخچال در آوردم خوردم لباس پوشیدم رفتم خونه ی ارباب در زدم
ات :سلام ارباب
جونگ کوک :سلام بیا تو
ات: چشم
رفتم تو
جونگ کوک :ات تو قراره از امروز به بعد اینجا بمونی
ات :چرا ؟
جونگ کوک :چون من میگم
ات: ولی من نه وسیله ای دارم نه اتاق
جونگ کوک: یکی از اتاق هارو بردار
ات :چشم
یکی از اتاق هارو انتخواب کردم که تمش سیاه بود( اسلاید دوم ) رفتم پایین ته کارم رو شروع کنم
جونگ کوک: ات دانشگاه دوس داری ؟
ات: امم بله دوس دارم ولی به خاطر مشکلات مالی نتونستم برم
جونگ کوک: من میخوام به یه دانشگاه برم میخوای تو هم با خودم ببرم اونجا بنویسم ؟
ات: یعنی میخوای من رو ببرین دانشگاه؟
جونگ کوک: آره
ات: هورااااا (ذوق کرده)
جونگ کوک: خب فردا صبح آماده شو بریم
ات: چشم خیلی ممنونم
این داستان ادامه دارد ❤❤❤
وقتی آت از اتاق اومد بیرون خیلی اعصبانی شدم ولی به روی خودم نیاوردم لباسشم
خیلی باز بود برای همین اون لباس رو دادم بهش
ات ویو
فردا صبح
از خواب بیدار شدم رفتم سرویس بهداشتی کارای مربوطه رو کردم اومدم رفتم پایین یه دوکبوکی از یخچال در آوردم خوردم لباس پوشیدم رفتم خونه ی ارباب در زدم
ات :سلام ارباب
جونگ کوک :سلام بیا تو
ات: چشم
رفتم تو
جونگ کوک :ات تو قراره از امروز به بعد اینجا بمونی
ات :چرا ؟
جونگ کوک :چون من میگم
ات: ولی من نه وسیله ای دارم نه اتاق
جونگ کوک: یکی از اتاق هارو بردار
ات :چشم
یکی از اتاق هارو انتخواب کردم که تمش سیاه بود( اسلاید دوم ) رفتم پایین ته کارم رو شروع کنم
جونگ کوک: ات دانشگاه دوس داری ؟
ات: امم بله دوس دارم ولی به خاطر مشکلات مالی نتونستم برم
جونگ کوک: من میخوام به یه دانشگاه برم میخوای تو هم با خودم ببرم اونجا بنویسم ؟
ات: یعنی میخوای من رو ببرین دانشگاه؟
جونگ کوک: آره
ات: هورااااا (ذوق کرده)
جونگ کوک: خب فردا صبح آماده شو بریم
ات: چشم خیلی ممنونم
این داستان ادامه دارد ❤❤❤
۷۱.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.