سه پارتی از جیمین پارت آخر
( از الان بگم این پارت غمگینه😐بعد نگین چرا غمگین تموم کردی 😑)
ا/ت من پشیمونم تروخدا ترکم نکن بدون تو میمیرم تروخدا
ا/ت : دیگه برام مهم نیس پارک جیمین
و قطع کرد
اشکام همینجوری میریخت هق
تو حق نداری به خاطره این اشتباه ترکم کنی ا/ت میدونم میدونم اشتباه کردم
ولی الان متوجه شدم لطفا ترکم نکن
لباسم رو پوشیدم
سوار ماشین شدم و به طرف خونمون حرکت کردم ( خونه ا/ت و جیمین )
زنگ زدم
ا/ت: بله؟
جواب ندادم چون میدونستم در رو باز نمیکنه
بلخره در رو باز کرد
ا/ت : اینجا چیکار میکنی؟
اینجا خون مونه نباید بیام تو خونم پیش همسرم؟
ا/ت : من و تو دیگه هیچ نسبتی نداریم حالا هم برو
چرا من هنوز امضام و این داریم یعنی هنوز زن و شوهر هستیم
ا/ت : میشه بس کنی من دیگه هیچ احساسی نسبت به بهت ندارم جیمین شی بس کن اون برگه کوفتی رو امضا کن که من راحت زندگی کنم
جیمین: نمی دونی چقدر با این حرف هات قلبم درد میگیره ( با بغض)
ا/ت : هه اون موقعی که بهم خیانت کردی قلب من بدتر از این درد گرفت حالا هم برو
و اون برگه رو امضا کن
جیمین : باشه حالا این تنها راهی هست که تو خوشحال میشی انجامش میدم
جیمین برگه رو امضا کرد
( 1 ماه بعد )
جیمین نتونست دوری ا/ت رو تحمل کنه
مخصوصا فهمید ازدواج کرده و باردار قلبش هزار تیکه شد و خودش رو از ساختمان 10 طبقه پرت کرد.
از زبون ا/ت
من به دروغ به جیمین گفتم که ازدواج کردم و باردارم نمیدونستم جیمین خودش رو میکشه
شاید این سرنوشت من و اون بوده کسی چه میدونی هیچکس از فردای خودش خبر نداره
ولی ... ولی... منم نمیتونم بدون تو زندگی کنم جیمین شی
و ا/ت هم خودکشی کرد
و اون دوتا زوج عاشق اون دنیا به هم میرسن
پایان
اشک خودمم دراومد😐
خب خب میدونم چرت شد ببخشید
ا/ت من پشیمونم تروخدا ترکم نکن بدون تو میمیرم تروخدا
ا/ت : دیگه برام مهم نیس پارک جیمین
و قطع کرد
اشکام همینجوری میریخت هق
تو حق نداری به خاطره این اشتباه ترکم کنی ا/ت میدونم میدونم اشتباه کردم
ولی الان متوجه شدم لطفا ترکم نکن
لباسم رو پوشیدم
سوار ماشین شدم و به طرف خونمون حرکت کردم ( خونه ا/ت و جیمین )
زنگ زدم
ا/ت: بله؟
جواب ندادم چون میدونستم در رو باز نمیکنه
بلخره در رو باز کرد
ا/ت : اینجا چیکار میکنی؟
اینجا خون مونه نباید بیام تو خونم پیش همسرم؟
ا/ت : من و تو دیگه هیچ نسبتی نداریم حالا هم برو
چرا من هنوز امضام و این داریم یعنی هنوز زن و شوهر هستیم
ا/ت : میشه بس کنی من دیگه هیچ احساسی نسبت به بهت ندارم جیمین شی بس کن اون برگه کوفتی رو امضا کن که من راحت زندگی کنم
جیمین: نمی دونی چقدر با این حرف هات قلبم درد میگیره ( با بغض)
ا/ت : هه اون موقعی که بهم خیانت کردی قلب من بدتر از این درد گرفت حالا هم برو
و اون برگه رو امضا کن
جیمین : باشه حالا این تنها راهی هست که تو خوشحال میشی انجامش میدم
جیمین برگه رو امضا کرد
( 1 ماه بعد )
جیمین نتونست دوری ا/ت رو تحمل کنه
مخصوصا فهمید ازدواج کرده و باردار قلبش هزار تیکه شد و خودش رو از ساختمان 10 طبقه پرت کرد.
از زبون ا/ت
من به دروغ به جیمین گفتم که ازدواج کردم و باردارم نمیدونستم جیمین خودش رو میکشه
شاید این سرنوشت من و اون بوده کسی چه میدونی هیچکس از فردای خودش خبر نداره
ولی ... ولی... منم نمیتونم بدون تو زندگی کنم جیمین شی
و ا/ت هم خودکشی کرد
و اون دوتا زوج عاشق اون دنیا به هم میرسن
پایان
اشک خودمم دراومد😐
خب خب میدونم چرت شد ببخشید
۱۴۷.۱k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.