🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 118
#paniz
کم کم پلکام باز شدن و به رضایی از شب تا حالا خوابیده بود نگاه کردم
هنوز خواب بود اروم بلند شدم
پتو روش کشیدم
نگاهی به بالای تیوی کردم که ساعت بود و ساعت 1 رو نشون میداد اوهااا
چقد خوابیدیم چون دیر وقت خوابیده بودیم دیگه وقت ناهار بود
رفتم بالا اتاقمون مسواک و سرویس بهداشتی رفتم اومدم پایین
رضا که هنو خواب بود حالا حالا هم پا نمیشد پسس میریم ناهار بزاریم
از یخچال نوتلا رو برداشتم یکم از خوردم
بعدش رفتم یه ته چین خوشمزه درست کردم
بعد 2 ساعت ناهار درست کردن رفتم یه دوش گرفتم رفتم سالن کوچیکه هنو خواب خرس گنده
اروم پیشش نشستم
پانیذ:عشقممم
تکونی خورد ولی بلند نشد
پانیذ:عشقمم پا نمیشی خیلی خابیدیمماا
رضا:نه خیلی خابم میاد (خابالو)
پانیذ:عشقم ساعت 3 پاشو ناهارم گذاشتم
نچی زیر لب گف باز خابید
لبخند خبیثی زدم اروم روش قرار گرفتم صورتم مماس صورتش قرار دادم و اروم لباش به دندون گرفتم و گازی محکمی ازش گرفتم
که چشاش سریع باز شد نگاهم کرد
یه گاز دیگه هم زدم که خون تو دهن جفتمون رو حس کردم
فاصله گرفتم ازش
رضا:دیونه چیکار میکنی
شونه ای بالا انداختم نشستم رو مبل که خودشم نشست
پانیذ:بیدارت کردم پا نشدی
رضا:وحشی
یه تای ابروم دادم بالا صورتم مماس صورتش قرار دادم
پانید:تو که وحشی دوس داشتی
با یع حرکت خابوندتم رو مبل و روم قرار گرف و الان اون بود که صورتش مماس صورت من بود
رضا:دوس دارم ولی تو اتاق خودمون رو تخت خودمون نه اینجا
یکی از خون رو لب بالا مونده بود انگار حرفش رو نشنیده بودم لبم رو چسبوندم به لبش
پلکام رو هم افتاد و گردنش رو به دستم گرفتم عمیق میبوسیدمش
نفس کم اورده بودم سرم عقب بردم
که سرش برد تو گودی گردنم و با صدای دورگه شده لب زد
رضا:دیونه ام نکن توله بد میشه
پانید:بد نمیشه خوش میگذره
سرش از گودی گردنم اورد بیرون
رضا:پپپ خوش میگذره ارهه تولهه
نووک زبونم نشونش دادم
از کمرم گرف بلندم کرد رفتیم به سمت اشپزخونه
رضا:حیففف که شب جاییم و کارم نیمه تموم میمونه توله ولی حسابت میرسم اسیاب به نوبت
وقتی رسیدیم به میز 6 نفره ی اشپزخونه گذاشتمم رو صندلی و به میز اماده شده خیره شد
رضا:اومم به نظر خوشمزه میاد اصن مگه میشه دستپخت گل من بد باشه هومم من برم دستام بشورم بیامم
خنده ای کردم پاشدم پارچ دوغ هم اوردم سر میز تا بیاد بعد غذا رو شروع کنیم
حوله به دست نشست رو صندلی ذوق کرده بهش نگاه کردم ببینم چیکار میکنه اول بر من کشید بعد بر خودش
وقتی اولین قاشقش رو گذاشت دهنش دستش اورد بالا تکون میداد وقتی لقنه رو قورتش داد
رضا:دیدی گفتمم عالیییهه دختز
منم با اشتها شروع کردم به خوردن غذا.......
اینم پارت جدید
پارت 118
#paniz
کم کم پلکام باز شدن و به رضایی از شب تا حالا خوابیده بود نگاه کردم
هنوز خواب بود اروم بلند شدم
پتو روش کشیدم
نگاهی به بالای تیوی کردم که ساعت بود و ساعت 1 رو نشون میداد اوهااا
چقد خوابیدیم چون دیر وقت خوابیده بودیم دیگه وقت ناهار بود
رفتم بالا اتاقمون مسواک و سرویس بهداشتی رفتم اومدم پایین
رضا که هنو خواب بود حالا حالا هم پا نمیشد پسس میریم ناهار بزاریم
از یخچال نوتلا رو برداشتم یکم از خوردم
بعدش رفتم یه ته چین خوشمزه درست کردم
بعد 2 ساعت ناهار درست کردن رفتم یه دوش گرفتم رفتم سالن کوچیکه هنو خواب خرس گنده
اروم پیشش نشستم
پانیذ:عشقممم
تکونی خورد ولی بلند نشد
پانیذ:عشقمم پا نمیشی خیلی خابیدیمماا
رضا:نه خیلی خابم میاد (خابالو)
پانیذ:عشقم ساعت 3 پاشو ناهارم گذاشتم
نچی زیر لب گف باز خابید
لبخند خبیثی زدم اروم روش قرار گرفتم صورتم مماس صورتش قرار دادم و اروم لباش به دندون گرفتم و گازی محکمی ازش گرفتم
که چشاش سریع باز شد نگاهم کرد
یه گاز دیگه هم زدم که خون تو دهن جفتمون رو حس کردم
فاصله گرفتم ازش
رضا:دیونه چیکار میکنی
شونه ای بالا انداختم نشستم رو مبل که خودشم نشست
پانیذ:بیدارت کردم پا نشدی
رضا:وحشی
یه تای ابروم دادم بالا صورتم مماس صورتش قرار دادم
پانید:تو که وحشی دوس داشتی
با یع حرکت خابوندتم رو مبل و روم قرار گرف و الان اون بود که صورتش مماس صورت من بود
رضا:دوس دارم ولی تو اتاق خودمون رو تخت خودمون نه اینجا
یکی از خون رو لب بالا مونده بود انگار حرفش رو نشنیده بودم لبم رو چسبوندم به لبش
پلکام رو هم افتاد و گردنش رو به دستم گرفتم عمیق میبوسیدمش
نفس کم اورده بودم سرم عقب بردم
که سرش برد تو گودی گردنم و با صدای دورگه شده لب زد
رضا:دیونه ام نکن توله بد میشه
پانید:بد نمیشه خوش میگذره
سرش از گودی گردنم اورد بیرون
رضا:پپپ خوش میگذره ارهه تولهه
نووک زبونم نشونش دادم
از کمرم گرف بلندم کرد رفتیم به سمت اشپزخونه
رضا:حیففف که شب جاییم و کارم نیمه تموم میمونه توله ولی حسابت میرسم اسیاب به نوبت
وقتی رسیدیم به میز 6 نفره ی اشپزخونه گذاشتمم رو صندلی و به میز اماده شده خیره شد
رضا:اومم به نظر خوشمزه میاد اصن مگه میشه دستپخت گل من بد باشه هومم من برم دستام بشورم بیامم
خنده ای کردم پاشدم پارچ دوغ هم اوردم سر میز تا بیاد بعد غذا رو شروع کنیم
حوله به دست نشست رو صندلی ذوق کرده بهش نگاه کردم ببینم چیکار میکنه اول بر من کشید بعد بر خودش
وقتی اولین قاشقش رو گذاشت دهنش دستش اورد بالا تکون میداد وقتی لقنه رو قورتش داد
رضا:دیدی گفتمم عالیییهه دختز
منم با اشتها شروع کردم به خوردن غذا.......
اینم پارت جدید
۱۰.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.