عشق ابدی پارت ۵۹
عشق ابدی پارت ۵۹
ویو جیمین
-...ا...اما زن عمو..!!
÷نه جیمین جان . الان تقریبا یکی دو هفته شده خونه شماییم . دیگه باید بریم
خیلی از حرف یونگی حرصم گرفته بود . خب چی میشد می بستی دهنو؟! آیششش الان برن من چه غلطی کنم.
خیلی سرد و جدی شب بخیری گفتم تا متوجه ناراحتیم بشن .
-باشه . خدانگهدار . و شب بخیر(سرد و جدی)
رفتم بالا و دراز کشیدم رو تخت .
انقدر عصبانی بودم و حالم گرفته بود که همونجا بالشت کنارم رو پرت کردم تو دیوار
نمیتونستم تحمل کنم
دراز کشیدم و روم رو کردم سمت شیشه
خیلی آسمون خوشگل بود و ماه میدرخشید .
همینطور به ماه نگا میکردم که در باز شد و یکی اومد داخل . چون پشتم به در بود متوجه نشدم کیه تا اینکه دو تا دست رو دورم دیدم
+بیب؟
-...
+از کی تا حالا انقدر سرد شدی؟؟
-دستت رو بردار(جدی)
+جیمین
-...
+چیشد؟ چون فقط گفتم بریم داری لج میکنی؟
-هه لج ! آره لج میکنم . برو دیگه ، آخه دیرت میشه ..(پوزخند و تیکه)
+جیمین(جدی)
-...
برم گردوند سمت خودش و روم خیمه زد
نگاهم رو ازش گرفتم و دوباره به ماه خیره شدم
+مثل اینکه اون ماهِ تو آسمون بیشتر چشمت رو گرفته تا من .
-....
+هه آره . مشخصه ! اومدم فقط خدافظی کنم . ولی بدون به خواست من نبود ...(نیشخند)
از روم پاشد و رفت سمت در ؛ ناخوداگاه پاشدم و دوییدم سمتش و چسبوندمش به دیوار. لبام رو گذاشتم رو لبش و تا میتونستم مک زدم
نمیخواستم الان که داره میره و من تا فردا تو مدرسه نمیتونم ببینمش اینجوری دلتنگ بمونم
سعی داشتم با بوسه و مک هایی که میگیرم دلم رو آروم کنم
بعد ۱۴ مین ولش کردم و آروم لب زدم
-برو . حالا میتونی بری(آروم)
چیزی بهم نگفت
منم نه بهش نگاه کردم و نه برگشتم سمتش .
رفتم رو تخت و پتو رو کشیدم رو خودم
وقتی صدای در رو شنیدم گوشیم رو روشن کردم و به پس زمینه ام که عکس یونگی بود خیره شدم و ...
پارت بعد میخواین؟😌😂
اسلاید دوم عکس یونگی که بک گراند گوشی جیمینه
ویو جیمین
-...ا...اما زن عمو..!!
÷نه جیمین جان . الان تقریبا یکی دو هفته شده خونه شماییم . دیگه باید بریم
خیلی از حرف یونگی حرصم گرفته بود . خب چی میشد می بستی دهنو؟! آیششش الان برن من چه غلطی کنم.
خیلی سرد و جدی شب بخیری گفتم تا متوجه ناراحتیم بشن .
-باشه . خدانگهدار . و شب بخیر(سرد و جدی)
رفتم بالا و دراز کشیدم رو تخت .
انقدر عصبانی بودم و حالم گرفته بود که همونجا بالشت کنارم رو پرت کردم تو دیوار
نمیتونستم تحمل کنم
دراز کشیدم و روم رو کردم سمت شیشه
خیلی آسمون خوشگل بود و ماه میدرخشید .
همینطور به ماه نگا میکردم که در باز شد و یکی اومد داخل . چون پشتم به در بود متوجه نشدم کیه تا اینکه دو تا دست رو دورم دیدم
+بیب؟
-...
+از کی تا حالا انقدر سرد شدی؟؟
-دستت رو بردار(جدی)
+جیمین
-...
+چیشد؟ چون فقط گفتم بریم داری لج میکنی؟
-هه لج ! آره لج میکنم . برو دیگه ، آخه دیرت میشه ..(پوزخند و تیکه)
+جیمین(جدی)
-...
برم گردوند سمت خودش و روم خیمه زد
نگاهم رو ازش گرفتم و دوباره به ماه خیره شدم
+مثل اینکه اون ماهِ تو آسمون بیشتر چشمت رو گرفته تا من .
-....
+هه آره . مشخصه ! اومدم فقط خدافظی کنم . ولی بدون به خواست من نبود ...(نیشخند)
از روم پاشد و رفت سمت در ؛ ناخوداگاه پاشدم و دوییدم سمتش و چسبوندمش به دیوار. لبام رو گذاشتم رو لبش و تا میتونستم مک زدم
نمیخواستم الان که داره میره و من تا فردا تو مدرسه نمیتونم ببینمش اینجوری دلتنگ بمونم
سعی داشتم با بوسه و مک هایی که میگیرم دلم رو آروم کنم
بعد ۱۴ مین ولش کردم و آروم لب زدم
-برو . حالا میتونی بری(آروم)
چیزی بهم نگفت
منم نه بهش نگاه کردم و نه برگشتم سمتش .
رفتم رو تخت و پتو رو کشیدم رو خودم
وقتی صدای در رو شنیدم گوشیم رو روشن کردم و به پس زمینه ام که عکس یونگی بود خیره شدم و ...
پارت بعد میخواین؟😌😂
اسلاید دوم عکس یونگی که بک گراند گوشی جیمینه
۲.۰k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.