پارت ۵
پارت ۵
بورام رو رسوندم و رفتم خونه نشستم غذاهایی که یونگی دوست داشت رو پختم بعد رفتم یه حموم یه ساعت قشنگ خودم رو شستم
موهام رو خشک کردم نشستم جلو میز آرایش شروع کردم به آرایش کردن نمیدونم چرا از رنگ قرمز و سیاه استفاده میکردم به قول بورام میخوام دلبری کنم تموم که شدم نشستم میز رو قشنگ چیدم عطر رو نشستم کادو پیچ کردم چراغ ها رو هم خاموش کردم و شمع ها رو روشن کردم لباسم رو پوشیدم و منتظر یونگی بودم
دو ساعت بعد
ساعت ۱۰ بود ولی یونگی هنوز نیومده بود نگران شدم گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم در دسترس نبود گفتم شاید داره تمرین میکنه تو استودیو منتظر بودم
ساعت نزدیکای ۱۲ بود که خوابم برد
ویو یونگی
اینروزه حالم بد بود حوصله نداشتم حتی حوصله ا/ت یکی از کامند های زن کمپانی که دیر وقت بود ازم خواهش کرد که من برسونمش و در رودرواسی قبول کردم ساعت ۱ رو گذشته بود که رسیدم خونه در رو که باز کردم چراغ ها خاموش بود فقط شمع ها روشن بود وقتی وارد شدم دیدم میز نهار خوری چیده شده و غذا های مورد علاقم روشه رفتم دیدم ا/ت روی مبل خوابش برده رفتم بیدارش کردم
یونگی:ا/ت ا/ت بلند شد
ا/ت:دیدم به یه چی داره تکونم میده چشام رو باز کردم دیدم یونگی اومده بلند شدم به ساعت خیره شدم دیدم یک رو گذشته ناراحت و عصبانی شدم
پایان پارت ۵
لایک یادتون نره👍❤️
لطفا حمایتمون کنید💙
بورام رو رسوندم و رفتم خونه نشستم غذاهایی که یونگی دوست داشت رو پختم بعد رفتم یه حموم یه ساعت قشنگ خودم رو شستم
موهام رو خشک کردم نشستم جلو میز آرایش شروع کردم به آرایش کردن نمیدونم چرا از رنگ قرمز و سیاه استفاده میکردم به قول بورام میخوام دلبری کنم تموم که شدم نشستم میز رو قشنگ چیدم عطر رو نشستم کادو پیچ کردم چراغ ها رو هم خاموش کردم و شمع ها رو روشن کردم لباسم رو پوشیدم و منتظر یونگی بودم
دو ساعت بعد
ساعت ۱۰ بود ولی یونگی هنوز نیومده بود نگران شدم گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم در دسترس نبود گفتم شاید داره تمرین میکنه تو استودیو منتظر بودم
ساعت نزدیکای ۱۲ بود که خوابم برد
ویو یونگی
اینروزه حالم بد بود حوصله نداشتم حتی حوصله ا/ت یکی از کامند های زن کمپانی که دیر وقت بود ازم خواهش کرد که من برسونمش و در رودرواسی قبول کردم ساعت ۱ رو گذشته بود که رسیدم خونه در رو که باز کردم چراغ ها خاموش بود فقط شمع ها روشن بود وقتی وارد شدم دیدم میز نهار خوری چیده شده و غذا های مورد علاقم روشه رفتم دیدم ا/ت روی مبل خوابش برده رفتم بیدارش کردم
یونگی:ا/ت ا/ت بلند شد
ا/ت:دیدم به یه چی داره تکونم میده چشام رو باز کردم دیدم یونگی اومده بلند شدم به ساعت خیره شدم دیدم یک رو گذشته ناراحت و عصبانی شدم
پایان پارت ۵
لایک یادتون نره👍❤️
لطفا حمایتمون کنید💙
۱۴.۳k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.