تولد آلفا ♤° p¹⁵
تولد آلفا ♤° p¹⁵
ویو کوک
بلند شدم دیدم که ساعت ۲ ظهره....واتتتتتت دیشب مگه ما چیکار کردیم؟!! بیخیال بابا، بلند شدم رفتم دستشویی کار های لازمم رو کردم بعد رفتم لباسم و عوض کردم( اسلاید بعد)
کوک: تهیووونگگگگگ...
تهیونگ: یا طرفداران چای نپتون! چی شده بچه ها دارم میان؟ زلزله اومده؟ گرگا حمله کردن؟
کوک: خخخخ..هیچی بلند شو ساعت شیش شد!
تهیونگ: چیییییییییی؟ شیششششششش...واقعا که کوک ساعت که دو شده!
کوک: 😏
تهیونگ: خوب حالا..
*صدای زنگ در از پایین*
کوک: کی میتونه باشه؟
تهیونگ: ای وای خاک تو سرم شد! جیمین و کیونگ قرار بود بیان!
کوک: قرار بود بیان بعد دیشب تو به من نگفتی!
تهیونگ: تقصیر خودت بود، وقتی میگی بیا با بچه ها صحبت کن این میشه!
کوک: اصلا ربطی نداشت! برو یه دوش بگیر زود باش.
رفتم پایین در و باز کردم.
کیونگ: به به سلاممممم مامی خوشگل منننن...این کوچولو های عمه چطورن؟
کوک: وایییی لهم کردی کیونگ...خوبن البته اگر له نشده باشن!
کیونگ: ای وای ببخشید. چیزیت که نشد.. شد؟
کوک: نه نشد!...وایییی کیونگ بیا برات بیاد یه عالمه چیز تعریف کنم!
کیونگ: اومدم!
جیمین: منم اینجا خیارم! (نه شما عزیز دل خودمی!)
کیونگ: نه شما موچی من هستید بیا داخل!
جیمین: هه هه..میگم کوک تهیونگ جاس؟
کوک: داره یه دوش میگیره! بیا بشین ببین دیشب چه اتفاقی افتاد ....
*نیم ساعت بعد*
برای کیونگ همه چی و گفتم. تهیونگم هم از حمام اومد و نشست ور دل جیمین.
کیونگ: میگم نظرتون چیه که بریم یه مسافرت ؟!
کوک: من موافقم، من موافقم،،، تهیونگ بریممممم؟
تهیونگ: خیر!
کیونگ و کوک: چرااااا؟
تهیونگ: چون کوک بارداره!
کیونگ: خوب چون بارداره من دارم میگم دیگه!
تهیونگ: من حرفی ندارم بریم!
جیمین: فقط کی بریم؟
کیونگ: امروز!
همه: امروززززز؟؟!!!
کیونگ: آره ...همون ویلایی که داریم کنار دریا!
تهیونگ: آهاااااان اونجا رو میگی؟ باشه بریم، بلند شید.
جیمین: میگم به اعضا نگم که بیان؟
تهیونگ: بزار دفعه ی دیگه. اوکی؟
جیمین: اوکی!
کوک: تهیونگ لطفا وسایلت رو خودت بردارا!
کیونگ: کوک من و جیمین وسایل هانون آمادس من میام کمکت، تو با این وضعت نباید چیزای سنگین برداری. من میام اتاقت تو بگو چی بردارم
کوک: خیلی خوب باشه
*یک ساعت بعد در جاده*
ویو کیونگ
من و جیمین با ماشین خودمون رفتیم و کوک و تهیونگم با ماشین خودشون.خیلی دوس داشتم که برم تو ماشینشون ولی جیمین گفت که دو هفته با کوکی لااقل توی ماشین با من باش. ولی خیلی نگران کوک بودم یه حسی بهم میگفت که یه اتفاقاتی براش میوفته . جیمین وستم و گرفت و نوازشش کرد.
جیمین: مشکلی پیش اومده؟
کیونگ: نه!
جیمین: عهههه بگو دیگه!
کیونگ: خیلی نگران کوکم.
جیمین: چرا؟ اونا که خوشحالن نگاه کن لبخندشون و تا بنا گوش بازه!
کیونگ: 🤣🤣🤣
جیمین: 😂😂
کیونگ: وایییی...جیمین اگر من تورو نداشتم چیکار میکردم هان؟!
جیمین: سینگل میشدی!
کیونگ: 🤣
جیمین: خیلی خوب تمومش کن!
*توی ماشین تهکوک*
ویو تهیونگ
داشتیم هی حرف میزدیم و میخندیدیم ...
تهیونگ: وای بس کن کوک دلم درد گرفت.
کوک: خیلی خوب باشه. اووو راستی یادم رفت بگم که اسم اون یکی پسرمون چی بزاری.یتدت باشه رفتم از کیونگ بپرسیم.
تهیونگ: فعلا کلی راه مونده. میگم کوک بیا یه کد بسازیم!
کوک: کددد؟!!
تهیونگ: آره مثلا وقتی که دردت گرفت،یا احساس بدی کردی من و اینجوری صدا کن!
کوک: به نظرت زود نیس؟!
تهیونگ: از الان آماده میکنیم بعد به جیمین و کیونگم و میگیم دیگه.
کوک: خیلی خوب باشه ولی چی؟
تهیونگ: امممم...
کوک: این چطوره( وایییس بچه داره به دنیا میاد)؟؟
تهیونگ: نه کوتاه باشه.
کوک: شیرموز، شیرموز خوبه؟
تهیونگ: نهههه وایسااا... امممممم، آهان وی
کوک: وی؟!
تهیونگ: آره وی!
کوک: خیلی خوب باشه!
رسیدن به ویلا و رفتن هر کدومشون توی اتاق ها رو مرتب کردن و مردا هم یه شان درست کردم. خوردن ...
ویو کوک
بلند شدم دیدم که ساعت ۲ ظهره....واتتتتتت دیشب مگه ما چیکار کردیم؟!! بیخیال بابا، بلند شدم رفتم دستشویی کار های لازمم رو کردم بعد رفتم لباسم و عوض کردم( اسلاید بعد)
کوک: تهیووونگگگگگ...
تهیونگ: یا طرفداران چای نپتون! چی شده بچه ها دارم میان؟ زلزله اومده؟ گرگا حمله کردن؟
کوک: خخخخ..هیچی بلند شو ساعت شیش شد!
تهیونگ: چیییییییییی؟ شیششششششش...واقعا که کوک ساعت که دو شده!
کوک: 😏
تهیونگ: خوب حالا..
*صدای زنگ در از پایین*
کوک: کی میتونه باشه؟
تهیونگ: ای وای خاک تو سرم شد! جیمین و کیونگ قرار بود بیان!
کوک: قرار بود بیان بعد دیشب تو به من نگفتی!
تهیونگ: تقصیر خودت بود، وقتی میگی بیا با بچه ها صحبت کن این میشه!
کوک: اصلا ربطی نداشت! برو یه دوش بگیر زود باش.
رفتم پایین در و باز کردم.
کیونگ: به به سلاممممم مامی خوشگل منننن...این کوچولو های عمه چطورن؟
کوک: وایییی لهم کردی کیونگ...خوبن البته اگر له نشده باشن!
کیونگ: ای وای ببخشید. چیزیت که نشد.. شد؟
کوک: نه نشد!...وایییی کیونگ بیا برات بیاد یه عالمه چیز تعریف کنم!
کیونگ: اومدم!
جیمین: منم اینجا خیارم! (نه شما عزیز دل خودمی!)
کیونگ: نه شما موچی من هستید بیا داخل!
جیمین: هه هه..میگم کوک تهیونگ جاس؟
کوک: داره یه دوش میگیره! بیا بشین ببین دیشب چه اتفاقی افتاد ....
*نیم ساعت بعد*
برای کیونگ همه چی و گفتم. تهیونگم هم از حمام اومد و نشست ور دل جیمین.
کیونگ: میگم نظرتون چیه که بریم یه مسافرت ؟!
کوک: من موافقم، من موافقم،،، تهیونگ بریممممم؟
تهیونگ: خیر!
کیونگ و کوک: چرااااا؟
تهیونگ: چون کوک بارداره!
کیونگ: خوب چون بارداره من دارم میگم دیگه!
تهیونگ: من حرفی ندارم بریم!
جیمین: فقط کی بریم؟
کیونگ: امروز!
همه: امروززززز؟؟!!!
کیونگ: آره ...همون ویلایی که داریم کنار دریا!
تهیونگ: آهاااااان اونجا رو میگی؟ باشه بریم، بلند شید.
جیمین: میگم به اعضا نگم که بیان؟
تهیونگ: بزار دفعه ی دیگه. اوکی؟
جیمین: اوکی!
کوک: تهیونگ لطفا وسایلت رو خودت بردارا!
کیونگ: کوک من و جیمین وسایل هانون آمادس من میام کمکت، تو با این وضعت نباید چیزای سنگین برداری. من میام اتاقت تو بگو چی بردارم
کوک: خیلی خوب باشه
*یک ساعت بعد در جاده*
ویو کیونگ
من و جیمین با ماشین خودمون رفتیم و کوک و تهیونگم با ماشین خودشون.خیلی دوس داشتم که برم تو ماشینشون ولی جیمین گفت که دو هفته با کوکی لااقل توی ماشین با من باش. ولی خیلی نگران کوک بودم یه حسی بهم میگفت که یه اتفاقاتی براش میوفته . جیمین وستم و گرفت و نوازشش کرد.
جیمین: مشکلی پیش اومده؟
کیونگ: نه!
جیمین: عهههه بگو دیگه!
کیونگ: خیلی نگران کوکم.
جیمین: چرا؟ اونا که خوشحالن نگاه کن لبخندشون و تا بنا گوش بازه!
کیونگ: 🤣🤣🤣
جیمین: 😂😂
کیونگ: وایییی...جیمین اگر من تورو نداشتم چیکار میکردم هان؟!
جیمین: سینگل میشدی!
کیونگ: 🤣
جیمین: خیلی خوب تمومش کن!
*توی ماشین تهکوک*
ویو تهیونگ
داشتیم هی حرف میزدیم و میخندیدیم ...
تهیونگ: وای بس کن کوک دلم درد گرفت.
کوک: خیلی خوب باشه. اووو راستی یادم رفت بگم که اسم اون یکی پسرمون چی بزاری.یتدت باشه رفتم از کیونگ بپرسیم.
تهیونگ: فعلا کلی راه مونده. میگم کوک بیا یه کد بسازیم!
کوک: کددد؟!!
تهیونگ: آره مثلا وقتی که دردت گرفت،یا احساس بدی کردی من و اینجوری صدا کن!
کوک: به نظرت زود نیس؟!
تهیونگ: از الان آماده میکنیم بعد به جیمین و کیونگم و میگیم دیگه.
کوک: خیلی خوب باشه ولی چی؟
تهیونگ: امممم...
کوک: این چطوره( وایییس بچه داره به دنیا میاد)؟؟
تهیونگ: نه کوتاه باشه.
کوک: شیرموز، شیرموز خوبه؟
تهیونگ: نهههه وایسااا... امممممم، آهان وی
کوک: وی؟!
تهیونگ: آره وی!
کوک: خیلی خوب باشه!
رسیدن به ویلا و رفتن هر کدومشون توی اتاق ها رو مرتب کردن و مردا هم یه شان درست کردم. خوردن ...
۴.۸k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.