@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان دختر مغرور
پارت هفدهم
در خونه رو باز کرد و منو انداخت بیرون
خودم زمین کف دستام پوست شدن از عصبانیت چشمام پر اشک شد بلند شدم و رفتم یه سیلی محکم زدم توی صورت دختره و زنگ زدم تاکسی گرفتم کنار خیابون وایستاده بودم که تاکسی اومد داشتم سوار میشدم
شایان:ونووووس وایستا نرووو
اهمیت ندادم سوار تاکسی شدم
ونوس:لطف سریع برو
راه افتاد تاکسی شایان بدو بدو میومد دنبال تاکسی
چند دقیقه بعد..
راننده تاکسی:خانم یه ماشین داره مارو تعقیب میکنه ببینین داره چراغ میده که نگه دارم
دیدم ماشین شایان هست
ونوس:آره نگه دار بزن کنار پول راننده رو دادم
شایان از ماشین پیاده شد و بدو بدو اومد سمتم
شایان:چرا رفتی مگه قرار نبود تورو باهاشون آشنا کنم
ونوس:شایان میشه دربارش حرف نزنیم
شایان:نه من باید بدونم که چرا تو گذاشتی رفتی
ونوس:از خونه انداختن منو بیرون فهمیدی
منو نمیخوان منو نمیخوان کنار تو ببینن
شایان:کی اینکارو کرد
ونوس:مهم نیست
شایان:بیا بریم ونوس همونجا که بودیم
ونوس:نه من نمیام
شایان:نمیام نداریم فقط بیا ونوس
شایان منو به زور سوار ماشین کرد و رفت خونه خالش رسیدیم شایان پیاده شد و در زد
خالش:چیشده خاله جان
شایان:با ونوس چیکار کردین ها
دستمو گرفت رفتیم توی خونه
شایان:خوب گوش کنین من ونوس رو خیلی دوس دارم بی احترامی به ونوس یعنی بی احترامی به من کردین
بعدشم من اونو انتخاب کردم و قراره باهاش ازدواج میکنم من فقط آوردمش باهاتون آشنا بشه نه اینکه برام تصمیم بگیرن خوبه یا نه
درضمن کاری نکنین که از چشمم بیوفتین
شایان دستمو گرفت و خونه رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
ونوس:عصبی نشو شایان
شایان:آخه چجوری عصبی نباشم کف دستات رو ببینم
دستامو گرفت و بوسید
شایان:ببخشید به خاطر من اینطوری شد
ونوس:نه تقصیر تو نیست
شایان محکم بغلم کرد
رفتم خونه بدو بدو رفتم اتاقم که مامانم منو نبینه رفتم لباس عوض کردم و دستامو شستم توی تختم دراز کشیدم و خوابیدم
رمان دختر مغرور
پارت هفدهم
در خونه رو باز کرد و منو انداخت بیرون
خودم زمین کف دستام پوست شدن از عصبانیت چشمام پر اشک شد بلند شدم و رفتم یه سیلی محکم زدم توی صورت دختره و زنگ زدم تاکسی گرفتم کنار خیابون وایستاده بودم که تاکسی اومد داشتم سوار میشدم
شایان:ونووووس وایستا نرووو
اهمیت ندادم سوار تاکسی شدم
ونوس:لطف سریع برو
راه افتاد تاکسی شایان بدو بدو میومد دنبال تاکسی
چند دقیقه بعد..
راننده تاکسی:خانم یه ماشین داره مارو تعقیب میکنه ببینین داره چراغ میده که نگه دارم
دیدم ماشین شایان هست
ونوس:آره نگه دار بزن کنار پول راننده رو دادم
شایان از ماشین پیاده شد و بدو بدو اومد سمتم
شایان:چرا رفتی مگه قرار نبود تورو باهاشون آشنا کنم
ونوس:شایان میشه دربارش حرف نزنیم
شایان:نه من باید بدونم که چرا تو گذاشتی رفتی
ونوس:از خونه انداختن منو بیرون فهمیدی
منو نمیخوان منو نمیخوان کنار تو ببینن
شایان:کی اینکارو کرد
ونوس:مهم نیست
شایان:بیا بریم ونوس همونجا که بودیم
ونوس:نه من نمیام
شایان:نمیام نداریم فقط بیا ونوس
شایان منو به زور سوار ماشین کرد و رفت خونه خالش رسیدیم شایان پیاده شد و در زد
خالش:چیشده خاله جان
شایان:با ونوس چیکار کردین ها
دستمو گرفت رفتیم توی خونه
شایان:خوب گوش کنین من ونوس رو خیلی دوس دارم بی احترامی به ونوس یعنی بی احترامی به من کردین
بعدشم من اونو انتخاب کردم و قراره باهاش ازدواج میکنم من فقط آوردمش باهاتون آشنا بشه نه اینکه برام تصمیم بگیرن خوبه یا نه
درضمن کاری نکنین که از چشمم بیوفتین
شایان دستمو گرفت و خونه رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
ونوس:عصبی نشو شایان
شایان:آخه چجوری عصبی نباشم کف دستات رو ببینم
دستامو گرفت و بوسید
شایان:ببخشید به خاطر من اینطوری شد
ونوس:نه تقصیر تو نیست
شایان محکم بغلم کرد
رفتم خونه بدو بدو رفتم اتاقم که مامانم منو نبینه رفتم لباس عوض کردم و دستامو شستم توی تختم دراز کشیدم و خوابیدم
۲.۶k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.