بد باش ولی ماله من باش Part 5
بد باش ولی ماله من باش Part 5
ویو سویون : از خواب پاشدم حدودای ساعت ۲ بود .
یه نگاه به دور و برم کردم که دیدم من تو اتاق یونگیم و رو تختش بودم . یهویی از دستش عصبی شدم .
بهش گفته بودم که از جات پا نشو و استراحت کن . بعد دیدم یه برگه رو دستمه . خوندمش و یهویی عصبانیتم فروکش کرد . رفتم پایین .
تازه ۳۰ دیقه گذشته بود که دیدم یونگی اومد تو اونم با دست زخمی . و صورتشم یه خورده زخمی بود .
دوباره عصبی بودم و پاشدم کمکش کردم و بردمش تو اتاقش . خوابوندمش و خواستم برم که یه خدمتکارو صدا کنم بیاد پانسمان کنه که نذاشت .
+ یونگییی ، باید بزاری برم خدمتکار بیارم زختمو پانسمان کنه وگرنه عفونت می کنه .
_ هیچکی نیست . من همرو د....دو روز بهشون مرخصی دادم . خودت کمکم کن .
+ هوفففف......همیشه اینجوری ای ؟؟؟ با اینکه رئیس مافیایی . هیششش.
خیله خب ؛ تا می رم وسایل کمک اورژانسیو بیارم پیرهنتو در بیا و صاف بشین .
بدو رفتم پایین ، چرا ؟ پس باید قبول کنم عاشقش شدم ؟ باشه ولی قلبم اگه دوباره بدی ببینم هیچوقت نمی بخشمت و همینجور گریه می کردم و گریه هام بیشتر می شد .
برگشتم بالا . + خوبه باز به حرفم گوش دادی . بعد بتادینو برداشتمو زدم به پنبه و شروع کردم به زدعفونی کردنش .
+ م...متاسفم یونگی ، با اینکه رئیسم هستی ، ولی بازم ناراحت می شم زخمی شدی ، مگه یه آدم چند بار زندگی می کنه ، حتی رئیسم باشی که هستی بازم
هققق.....باید مواظب خودت باشی ؟؟؟
_ چشم بانو ، امر دیگه ای نیست ؟؟
+ یاااا.....هق.....تو زخمی ای بعد شوخی می کنی اصلا کار خوبی نیست . بعدش دستشو با بانداژ بستم .
بعد نوبت رسید به صورتش خیلی خجالتی بودم ولی بازم زخمی بود باید این کارو می کردم ، بعدش اومدم دوباره با یه پنبه دیگه ضدعفونیش کردم ولی همینجوری اشکام میومدن .
_ بانو ، چرا گریه می کنی ؟
+ هقق.....چون مواظب خودت نبودی....وبا دستاش اشکامو پاک کرد .
و آقای مین یونگی فکر نکن که خشیدمت که خودتو زخمی کرد ، باید....باید حداقل....هیچی ولش کن .
_ بگو ، حرفتو کال بزن . + صاف تو چشاش نکاه کردم و گفتم : از این به بعد می ری مأموریت حواستونو بیشتر جمع کنید .
_ چشم . + آ...آفرین
ویو یونگی : دلم براش رفت . معلومه دوسم داره .
بعدش اومدم جلو و یه بوسه کوچولو رو لبش گذاشتم .
یهویی شوکه شد . _ این برای جبرانش . جوابش به من چیه ؟؟؟
+ م....منظورتون چیه ؟؟
_ منظورم اینه که دوست دارم . تو چی ؟؟؟
+ نمی دونم ف...فردا می گم .
بعدش خوابوندمش رو تختش و منم بدو رفتم تو اتاقم .
یهویی یه لبخند رو لبم اومدم ولی هنوز شکه بودم .
نشستم و دوباره آهنگ گوش دادم . Can you hear my heart
_________________________
ⓣⓞ ⓑⓔ ⓒⓞⓤⓝⓣⓔⓓ........😐😐ادامه دارد
منظر لایک هاتون هستم 😐😐 همینطور کامنت ها 😂😂💜💜🐇🐇❤❤
ویو سویون : از خواب پاشدم حدودای ساعت ۲ بود .
یه نگاه به دور و برم کردم که دیدم من تو اتاق یونگیم و رو تختش بودم . یهویی از دستش عصبی شدم .
بهش گفته بودم که از جات پا نشو و استراحت کن . بعد دیدم یه برگه رو دستمه . خوندمش و یهویی عصبانیتم فروکش کرد . رفتم پایین .
تازه ۳۰ دیقه گذشته بود که دیدم یونگی اومد تو اونم با دست زخمی . و صورتشم یه خورده زخمی بود .
دوباره عصبی بودم و پاشدم کمکش کردم و بردمش تو اتاقش . خوابوندمش و خواستم برم که یه خدمتکارو صدا کنم بیاد پانسمان کنه که نذاشت .
+ یونگییی ، باید بزاری برم خدمتکار بیارم زختمو پانسمان کنه وگرنه عفونت می کنه .
_ هیچکی نیست . من همرو د....دو روز بهشون مرخصی دادم . خودت کمکم کن .
+ هوفففف......همیشه اینجوری ای ؟؟؟ با اینکه رئیس مافیایی . هیششش.
خیله خب ؛ تا می رم وسایل کمک اورژانسیو بیارم پیرهنتو در بیا و صاف بشین .
بدو رفتم پایین ، چرا ؟ پس باید قبول کنم عاشقش شدم ؟ باشه ولی قلبم اگه دوباره بدی ببینم هیچوقت نمی بخشمت و همینجور گریه می کردم و گریه هام بیشتر می شد .
برگشتم بالا . + خوبه باز به حرفم گوش دادی . بعد بتادینو برداشتمو زدم به پنبه و شروع کردم به زدعفونی کردنش .
+ م...متاسفم یونگی ، با اینکه رئیسم هستی ، ولی بازم ناراحت می شم زخمی شدی ، مگه یه آدم چند بار زندگی می کنه ، حتی رئیسم باشی که هستی بازم
هققق.....باید مواظب خودت باشی ؟؟؟
_ چشم بانو ، امر دیگه ای نیست ؟؟
+ یاااا.....هق.....تو زخمی ای بعد شوخی می کنی اصلا کار خوبی نیست . بعدش دستشو با بانداژ بستم .
بعد نوبت رسید به صورتش خیلی خجالتی بودم ولی بازم زخمی بود باید این کارو می کردم ، بعدش اومدم دوباره با یه پنبه دیگه ضدعفونیش کردم ولی همینجوری اشکام میومدن .
_ بانو ، چرا گریه می کنی ؟
+ هقق.....چون مواظب خودت نبودی....وبا دستاش اشکامو پاک کرد .
و آقای مین یونگی فکر نکن که خشیدمت که خودتو زخمی کرد ، باید....باید حداقل....هیچی ولش کن .
_ بگو ، حرفتو کال بزن . + صاف تو چشاش نکاه کردم و گفتم : از این به بعد می ری مأموریت حواستونو بیشتر جمع کنید .
_ چشم . + آ...آفرین
ویو یونگی : دلم براش رفت . معلومه دوسم داره .
بعدش اومدم جلو و یه بوسه کوچولو رو لبش گذاشتم .
یهویی شوکه شد . _ این برای جبرانش . جوابش به من چیه ؟؟؟
+ م....منظورتون چیه ؟؟
_ منظورم اینه که دوست دارم . تو چی ؟؟؟
+ نمی دونم ف...فردا می گم .
بعدش خوابوندمش رو تختش و منم بدو رفتم تو اتاقم .
یهویی یه لبخند رو لبم اومدم ولی هنوز شکه بودم .
نشستم و دوباره آهنگ گوش دادم . Can you hear my heart
_________________________
ⓣⓞ ⓑⓔ ⓒⓞⓤⓝⓣⓔⓓ........😐😐ادامه دارد
منظر لایک هاتون هستم 😐😐 همینطور کامنت ها 😂😂💜💜🐇🐇❤❤
۴.۳k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.