(فیک عشق مافیای)
(فیک عشق مافیای)
{پارت چهارم}
که یهو پنچر کرد (استرس گرفتی نه )آخه من الان چه گوهی بخورم بیخیالش شدم و پیاده رفتم سمت جنگلی که روی جی پی اس بود هنوز خیلی از دوچرخه دور نشده بودم که یه ماشین سیاه اومد جلوم و اون پسره جونگ کوک ازش اومد پایین
جونگ کوک:فکر کردی میتونی منو بپیچونی بگیریدش
ا.ت:اما .....چطوری ....من ... لطفاً بیخیال من شو
داشتم حرف میزدم که جونگ کوک به علامت داد فکر کردم میگه ساکت شو برا همین هیچی نگفتم بعدش یه دستمال سیاه روی دهنم اومد و سیاهی
...............
بیدار شدم به یه صندلی بسته شده بودم خوب همه جارو آنالیز کردم فهمیدم تو اتاق شکنجم بعد چندمین یکی اومد تو چون تاریک بود نمیدیدم برای همین چشمامو ریز کردم که خودش اومد جلو.....خودش بود جئون جونگ کوک .
جونگ کوک:از دست من فرار میکنی(عصبانی)
ا.ت:توروخدا ولم کن من کار دارم
جونگ کوک:.......
ا.ت: لطفاً قول میدم به پلیس چیزی نگم
که یهو دیدم کمربندشو باز کرد دور دستش پیچید
جونگ کوک:با هر ضربه ای که میزنم میشمری مفهومه(کمی داد)
ا.ت:......
جونگ کوک:مفهومه(با داد)
ا.ت:م..م..مفهومه
جونگ کوک: بشمر
ا.ت:صدویک... صد..و..دو
جونگ کوک:بسه دیگه همین کافیته
ا.ت:.......
جونگ کوک:هه چیه لال شدی(میاد چونه ا.ت رو میگیره )
ا.ت:د..دیگ...دیگه نم..می ...زا..زاری ...برم
جونگ کوک:مثل اینکه هنوز ادب نشدی (داد)
ا.ت:گوه خوردم ب..زار..بمیرم
جونگ کوک:دیگه واسه گوه خوردن دیر شده یه 24ساعت غذا نخوری حالت جا میاد (کمی داد)
جونگ کوک:اجوما(داد که چه عرض کنم عربده زد)
اجوما:بله ارباب منو صدا کردید(با ترس)
جونگ کوک:بهش غذا نمیدید تا من بگم الآنم لباساشو عوض کنید قانون هارو براش توضیح بدید کیفشم اونجاست بهش بده لوازمشو برداره اتاقشم بغل اتاق منه ببرش اونجا
من دیگه میرم(جدی)
اجوما:بله ارباب
جونگ کوک رفت منم همونجا بیحال افتادم و سیاهی
جونگ کوک ویو
همه چیز رو برای اجوما توضیح دادم از در رفتم بیرون هنوز پله پنجم بودم که .........
______________________
اگه حمایتاتون کم بشه کوتاهش میکنم
{پارت چهارم}
که یهو پنچر کرد (استرس گرفتی نه )آخه من الان چه گوهی بخورم بیخیالش شدم و پیاده رفتم سمت جنگلی که روی جی پی اس بود هنوز خیلی از دوچرخه دور نشده بودم که یه ماشین سیاه اومد جلوم و اون پسره جونگ کوک ازش اومد پایین
جونگ کوک:فکر کردی میتونی منو بپیچونی بگیریدش
ا.ت:اما .....چطوری ....من ... لطفاً بیخیال من شو
داشتم حرف میزدم که جونگ کوک به علامت داد فکر کردم میگه ساکت شو برا همین هیچی نگفتم بعدش یه دستمال سیاه روی دهنم اومد و سیاهی
...............
بیدار شدم به یه صندلی بسته شده بودم خوب همه جارو آنالیز کردم فهمیدم تو اتاق شکنجم بعد چندمین یکی اومد تو چون تاریک بود نمیدیدم برای همین چشمامو ریز کردم که خودش اومد جلو.....خودش بود جئون جونگ کوک .
جونگ کوک:از دست من فرار میکنی(عصبانی)
ا.ت:توروخدا ولم کن من کار دارم
جونگ کوک:.......
ا.ت: لطفاً قول میدم به پلیس چیزی نگم
که یهو دیدم کمربندشو باز کرد دور دستش پیچید
جونگ کوک:با هر ضربه ای که میزنم میشمری مفهومه(کمی داد)
ا.ت:......
جونگ کوک:مفهومه(با داد)
ا.ت:م..م..مفهومه
جونگ کوک: بشمر
ا.ت:صدویک... صد..و..دو
جونگ کوک:بسه دیگه همین کافیته
ا.ت:.......
جونگ کوک:هه چیه لال شدی(میاد چونه ا.ت رو میگیره )
ا.ت:د..دیگ...دیگه نم..می ...زا..زاری ...برم
جونگ کوک:مثل اینکه هنوز ادب نشدی (داد)
ا.ت:گوه خوردم ب..زار..بمیرم
جونگ کوک:دیگه واسه گوه خوردن دیر شده یه 24ساعت غذا نخوری حالت جا میاد (کمی داد)
جونگ کوک:اجوما(داد که چه عرض کنم عربده زد)
اجوما:بله ارباب منو صدا کردید(با ترس)
جونگ کوک:بهش غذا نمیدید تا من بگم الآنم لباساشو عوض کنید قانون هارو براش توضیح بدید کیفشم اونجاست بهش بده لوازمشو برداره اتاقشم بغل اتاق منه ببرش اونجا
من دیگه میرم(جدی)
اجوما:بله ارباب
جونگ کوک رفت منم همونجا بیحال افتادم و سیاهی
جونگ کوک ویو
همه چیز رو برای اجوما توضیح دادم از در رفتم بیرون هنوز پله پنجم بودم که .........
______________________
اگه حمایتاتون کم بشه کوتاهش میکنم
۴.۴k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.