عشق سخت
عشق سخت
p18
از دیوار اومدم پایین که یهو پام پیچ خورد افتادم زمین
ا.ت: ای ایی دختر حواست کجا بود پوفف چقدر بلا سرم میاد
ا.ت یه نگاهی از کنار دیوار به سر کوچه کرد دید بادیگارد صدایی از کوچه شندیدن دارن میان سمت ا.ت
ا.ت: وایی الان چیکار کنمم
بادیگاردا اومدن سمتش و دیدن که کسی نیست و رفتن
ا.ت: اخیی به خیر گذشت
به ساعت یه نگاه کردم ساعت 4:30
ا.ت: پوفف پس چرا نمیرن
ا.ت اینو که گف صدای ماشین ها اومد ا.ت یه نگاهی کرد دید اونا رفتن و رفت سمت خونه رفتم توی خونه کفشامو در اوردم
پدر ا.ت: چرا اومدی خونه مگه نباید سرکار باشی؟(با لحن یکم عصبی)
ا.ت: رفتم کار پیدا کردم امرز رو نیاز نبود برم از فردا باید برم ساعتش هم از1تا8هست
پدر ا.ت: اها الان هروز چقدز در میاری؟؟
ا.ت: نصف پولی که در روز در میارم
پدر ا.ت: پس سعی کن خیلی کار کنی تا پول زیادی در بیاری خودت حق داری خرجش کنی باید همشو بدی به من مگر نه میدونی چی میشه؟
ا.ت:....
پدر ا.ت: صدای چشمتو نشنیدم(با صدای بلند)
ا.ت: چشم
پدر ا.ت: خوبه الان گورتو از جلو چشمام گم کن
ا.ت: چشم
ا.ت داشت اروم اروم میرفت سمت اتاق که
پدر ا.ت: سریع تر برو(باصدای بلند)
ا.ت سرعتشو بیشتر کرد و رفت توی اتاق در اتاق رو بست تصمیم گرفت بره حموم
و بعد30مین اومد بیرون و موهاشو خشک کرد و کارای لازم رو انجام داد به ساعت یه نگاه کرد ساعت5:30 بود و رفت سر تکالیف مدرسش مدتی گذشت کل تکلیفاشو انجام داد لباس فردا سر کارش هم اماده کرد و لباس فردا مدرسش هم اماده کرد به ساعت یه نگاهی کرد ساعت9بود تصمیم گرفت یه زره کتاب هم بخونه و بعد بره شام درست کنه 30مین هم کتاب خوند و بلند شد رفت اشپز خونه پدرش روی مبل خواب بود
ا.ت: خبب چی درست کنمم امم نودل خوبه
اب رو گذاشت جوش بیاد و رفت هویج و فلفل دلمه و فلفل قرمز رو خورد کرد تخم مرغ هم سه تا گذاشت اب پز بشه و نودل رو ریخت توی اب جوش و بعد چند مین پودر نودل و سسش و چیزایی که خورد کرده رو ریخت توی قابلمه تا غذا اماده بشه رفت ظرف ها رو شست و دوتا کاسه و داشت توی یک کاسه نودل بیشتری ریخت و دوتا تخم مرغ گذاشت و توی یه کاسه نودل کمتری ریخت و یه دونه تخم مرغ گذاشت بعد..
⭕قوانین⭕
💖لایک:💖18تا
💞کامنت:💞15تا
p18
از دیوار اومدم پایین که یهو پام پیچ خورد افتادم زمین
ا.ت: ای ایی دختر حواست کجا بود پوفف چقدر بلا سرم میاد
ا.ت یه نگاهی از کنار دیوار به سر کوچه کرد دید بادیگارد صدایی از کوچه شندیدن دارن میان سمت ا.ت
ا.ت: وایی الان چیکار کنمم
بادیگاردا اومدن سمتش و دیدن که کسی نیست و رفتن
ا.ت: اخیی به خیر گذشت
به ساعت یه نگاه کردم ساعت 4:30
ا.ت: پوفف پس چرا نمیرن
ا.ت اینو که گف صدای ماشین ها اومد ا.ت یه نگاهی کرد دید اونا رفتن و رفت سمت خونه رفتم توی خونه کفشامو در اوردم
پدر ا.ت: چرا اومدی خونه مگه نباید سرکار باشی؟(با لحن یکم عصبی)
ا.ت: رفتم کار پیدا کردم امرز رو نیاز نبود برم از فردا باید برم ساعتش هم از1تا8هست
پدر ا.ت: اها الان هروز چقدز در میاری؟؟
ا.ت: نصف پولی که در روز در میارم
پدر ا.ت: پس سعی کن خیلی کار کنی تا پول زیادی در بیاری خودت حق داری خرجش کنی باید همشو بدی به من مگر نه میدونی چی میشه؟
ا.ت:....
پدر ا.ت: صدای چشمتو نشنیدم(با صدای بلند)
ا.ت: چشم
پدر ا.ت: خوبه الان گورتو از جلو چشمام گم کن
ا.ت: چشم
ا.ت داشت اروم اروم میرفت سمت اتاق که
پدر ا.ت: سریع تر برو(باصدای بلند)
ا.ت سرعتشو بیشتر کرد و رفت توی اتاق در اتاق رو بست تصمیم گرفت بره حموم
و بعد30مین اومد بیرون و موهاشو خشک کرد و کارای لازم رو انجام داد به ساعت یه نگاه کرد ساعت5:30 بود و رفت سر تکالیف مدرسش مدتی گذشت کل تکلیفاشو انجام داد لباس فردا سر کارش هم اماده کرد و لباس فردا مدرسش هم اماده کرد به ساعت یه نگاهی کرد ساعت9بود تصمیم گرفت یه زره کتاب هم بخونه و بعد بره شام درست کنه 30مین هم کتاب خوند و بلند شد رفت اشپز خونه پدرش روی مبل خواب بود
ا.ت: خبب چی درست کنمم امم نودل خوبه
اب رو گذاشت جوش بیاد و رفت هویج و فلفل دلمه و فلفل قرمز رو خورد کرد تخم مرغ هم سه تا گذاشت اب پز بشه و نودل رو ریخت توی اب جوش و بعد چند مین پودر نودل و سسش و چیزایی که خورد کرده رو ریخت توی قابلمه تا غذا اماده بشه رفت ظرف ها رو شست و دوتا کاسه و داشت توی یک کاسه نودل بیشتری ریخت و دوتا تخم مرغ گذاشت و توی یه کاسه نودل کمتری ریخت و یه دونه تخم مرغ گذاشت بعد..
⭕قوانین⭕
💖لایک:💖18تا
💞کامنت:💞15تا
۴.۰k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.