پارت۹ فیک فقط به من نگاه کن
#لیسا
باید از یکی کمک بخوام😔
اما کی؟
آممم رزی خوبه😀
لیسا:رزیییی رزیییی
رزی:بلههه چه خبره بیا تو اتاق
لیسا:رزی کمکتو لازم دارم😥
رزی:چیشده؟🤨🤔
لیسا:من..من...عاشق شدم😖🤧
رزی:چییییی😨😨😨😨عاشق کییی😨😨😨
لیسا:نمی تونم فعلا اسمشو بگم فقط بهم بگو چیکار کنم که بفهمم اون چه حسی به من داره😥💔
رزی:ببین من باید یکم فکر کنم الان نمی تونم جواب بدم ولی زود میام بهت میگم😥
لیسا:باشه ممنونم
#رزی
واییییی خدایا چیکار کنمممم
یعنی عاشق کی شدهههه
کوک رو چیکار کنممم
باید بهش بگم😖
رزی:کوک کوک زود باش درو باز کنننن
کوک:چیه چیشده😨
رزی:باید در مورد لیسا باهات حرف بزنم
کوک:چیزیش شده؟؟؟😱
رزی:نه ولی یه چیز بدتر😖
کوک:سکتم دادیییی بگو چیشدههه😱😱😱
رزی:اون..اون...عاشق شده و من نمیدونم اون شخص کیه😔😔💔
کوک:چییی عاشقق؟؟؟😭آخه چرا؟😭چرا درست زمانی که میخواستم بهش اعتراف کنم باید عاشق بشه؟😭💔
رزی:به نظرم باید یه کاری بکنی😥
#کوک
رزی راس میگف
نمی شد همینجوری بشینم و ببینم داره از دستم میره
پاشدم از اتاق اومدم بیرون
رفتم دم اتاق رزی در زدم اما کسی جواب نداد
در اتاقشو باز کردم خالی بود
کل خونه رو زیر و رو کردم اما نبود
آها
فهمیدم لیسا هر وقت میخواد فک کنه میره تو حیاط
رفتم تو حیاط
نشسته بود رو چمنا و داشت به آسمون نگاه میکرد
معلوم بود داره فکر میکنه
حتما به اون مرتیکه که عاشقش شده داره فک میکنه😤😤😡😡(نمیدونه خودشه🤭دور از جونش😍)
رفتم سمتش و دستش کشیدم و وایسوندمش
خیلی عصبانی بودم
وای چه حالی میده جای حساس تموم کردن😈🤭
باید از یکی کمک بخوام😔
اما کی؟
آممم رزی خوبه😀
لیسا:رزیییی رزیییی
رزی:بلههه چه خبره بیا تو اتاق
لیسا:رزی کمکتو لازم دارم😥
رزی:چیشده؟🤨🤔
لیسا:من..من...عاشق شدم😖🤧
رزی:چییییی😨😨😨😨عاشق کییی😨😨😨
لیسا:نمی تونم فعلا اسمشو بگم فقط بهم بگو چیکار کنم که بفهمم اون چه حسی به من داره😥💔
رزی:ببین من باید یکم فکر کنم الان نمی تونم جواب بدم ولی زود میام بهت میگم😥
لیسا:باشه ممنونم
#رزی
واییییی خدایا چیکار کنمممم
یعنی عاشق کی شدهههه
کوک رو چیکار کنممم
باید بهش بگم😖
رزی:کوک کوک زود باش درو باز کنننن
کوک:چیه چیشده😨
رزی:باید در مورد لیسا باهات حرف بزنم
کوک:چیزیش شده؟؟؟😱
رزی:نه ولی یه چیز بدتر😖
کوک:سکتم دادیییی بگو چیشدههه😱😱😱
رزی:اون..اون...عاشق شده و من نمیدونم اون شخص کیه😔😔💔
کوک:چییی عاشقق؟؟؟😭آخه چرا؟😭چرا درست زمانی که میخواستم بهش اعتراف کنم باید عاشق بشه؟😭💔
رزی:به نظرم باید یه کاری بکنی😥
#کوک
رزی راس میگف
نمی شد همینجوری بشینم و ببینم داره از دستم میره
پاشدم از اتاق اومدم بیرون
رفتم دم اتاق رزی در زدم اما کسی جواب نداد
در اتاقشو باز کردم خالی بود
کل خونه رو زیر و رو کردم اما نبود
آها
فهمیدم لیسا هر وقت میخواد فک کنه میره تو حیاط
رفتم تو حیاط
نشسته بود رو چمنا و داشت به آسمون نگاه میکرد
معلوم بود داره فکر میکنه
حتما به اون مرتیکه که عاشقش شده داره فک میکنه😤😤😡😡(نمیدونه خودشه🤭دور از جونش😍)
رفتم سمتش و دستش کشیدم و وایسوندمش
خیلی عصبانی بودم
وای چه حالی میده جای حساس تموم کردن😈🤭
۱۰.۰k
۲۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.