داستان نویس من پارت ۲

_______________
با صدای آلارم بیدار شدم رفتم سرویس و کارهای لازمه رو کردم و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم موهام رو خشک کردم و رفتم پایین و یه صبحونه ی ساده درست کردم و خوردم ساعت ۸ بود رفتم بالا لباسم رو عوض کردم و یه آرایش ملیحی کردم و رفتم و سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت آدرسی که واسم فرستاده بود
*دیگه از این چیزا سر در نمیارم پس پرش زمانی*
بعد از چک کردن قرارداد رفتم هتل و وسایل رو جمع کردم و رفتم به عمارت پدرم بزرگ و زیبا رفتم تو یکی از اتاقا و وسایلم رو چیدم ساعت ۱۱ بود رفتم پایین و اینجا که فعلا چیزی نداره چندتا غذا سفارش دادم که بعد ۱۰ مین زنگ خونه به صدا در اومد غذاهارو گرفتم و نشستم به خوردن و دیدن سریال زیبای حقیقی
ساعت ۴ بود کل قسمتاش رو دیدم و رفتم بالا یه لباس ساده پوشیدم و وسایلم رو برداشتم و رفتم سمت فروشگاه و کلی خرید کردم از شانس خیلی خوبم یادم رفت ماسک بزنم و نصف مشتری های اونجا هم منو میشناختن بعد چندتا عکس و امضا رفتم خونه و خوراکی ها رو چیدم ساعت ۱۰ شد زمان چقدر سریع میگذره رفتم یه نودل ساده درست کردم و خوردم بعد اینکه ظرف ها رو شستم به سمت اتاقم رفتم و به خواب عمیقی رفتم

خوب چطوره؟