پارت ۷۵۷
پارت ۷۵۷
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_چشم داداش...
_/میتونی بری...
سینا رفت...دکمه های پراهنمو باز کردم دراوردم...حیف که بیهوشی و شرایطمون خوب نیست...وگرنه امشب تمومش میکردم...شلوارمم با یه شلوارک کوتاه و راحت عوض کردم...چراغارو خاموش کردم کنار دلبرم دراز کشیدم...دست راستشو گذاشتم رو بالش جدا...که ضربه نبینه زخمش باز بشه...یه پامو انداختم رو روناش یه دستمم زیر سینه ش گذاشتم...اه یه بغل ساده هم نمیشه کرد...به هرحال همینم خوبه...میتونست نباشه...
ارمیتا...
با سردرد شدیدی چشامو باز کردم...من کجام...چی شده...نشستم رو تخت...به سرم توی دستم نگاه کردم...پر بود! توی سطل زباله هم سه تا سرم خالی بود...یعنی اینارو به من زدن!؟اصلا چه بلایی سرم اومده...در باز شد دوتا مرد اومدن داخل...چقدر اشنان...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_چشم داداش...
_/میتونی بری...
سینا رفت...دکمه های پراهنمو باز کردم دراوردم...حیف که بیهوشی و شرایطمون خوب نیست...وگرنه امشب تمومش میکردم...شلوارمم با یه شلوارک کوتاه و راحت عوض کردم...چراغارو خاموش کردم کنار دلبرم دراز کشیدم...دست راستشو گذاشتم رو بالش جدا...که ضربه نبینه زخمش باز بشه...یه پامو انداختم رو روناش یه دستمم زیر سینه ش گذاشتم...اه یه بغل ساده هم نمیشه کرد...به هرحال همینم خوبه...میتونست نباشه...
ارمیتا...
با سردرد شدیدی چشامو باز کردم...من کجام...چی شده...نشستم رو تخت...به سرم توی دستم نگاه کردم...پر بود! توی سطل زباله هم سه تا سرم خالی بود...یعنی اینارو به من زدن!؟اصلا چه بلایی سرم اومده...در باز شد دوتا مرد اومدن داخل...چقدر اشنان...
۳.۵k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.