عشق سیاه
#عشق_سیاه
part 47
هیون همهی بادیگاردارو جمع کن و دنبال ات بگرد زودددد
*چشم قربان
ویوته
همش نگران ات بودم اگ ازم فاصله بگیره چی اگ مث قبل نشه چییی
ویوات
گوشه ای از عمارت بودم که یهویی هیثن اومد بالا سرم
*خانم ات با من بیاین
_هییی.. وننن لطفا به ته چیزی نگو خببب
+چرا ب من چیزی نگههههه
ویوات
خیلی ترسیده بودم و به هیون التماس میکردم که به ته چیزی نگه
که یهویی ته اومد گفت به من چی نگه
از ترس نفهمیدم چیشد رفتم پشت هیون
ویوته
ات با ترس بهم نگاه میکرد و رفت پشت هیون
+هه ات از من فرار میکنی و میری پشت هیوونننن
_.....
+ات خودت میدونی بدجور عصبی میشم وس همین الان بیا اینجاااا
ویوات
خیلی ترسیده بودم و یادم افتاد اگ نرم چه بلایی سرم میاره و رفتم روبه روش
+اتــ.. ـــم چرا ازم ترسیدی هوم؟
_هیـ.. چی
+باشه بیب
_
part 47
هیون همهی بادیگاردارو جمع کن و دنبال ات بگرد زودددد
*چشم قربان
ویوته
همش نگران ات بودم اگ ازم فاصله بگیره چی اگ مث قبل نشه چییی
ویوات
گوشه ای از عمارت بودم که یهویی هیثن اومد بالا سرم
*خانم ات با من بیاین
_هییی.. وننن لطفا به ته چیزی نگو خببب
+چرا ب من چیزی نگههههه
ویوات
خیلی ترسیده بودم و به هیون التماس میکردم که به ته چیزی نگه
که یهویی ته اومد گفت به من چی نگه
از ترس نفهمیدم چیشد رفتم پشت هیون
ویوته
ات با ترس بهم نگاه میکرد و رفت پشت هیون
+هه ات از من فرار میکنی و میری پشت هیوونننن
_.....
+ات خودت میدونی بدجور عصبی میشم وس همین الان بیا اینجاااا
ویوات
خیلی ترسیده بودم و یادم افتاد اگ نرم چه بلایی سرم میاره و رفتم روبه روش
+اتــ.. ـــم چرا ازم ترسیدی هوم؟
_هیـ.. چی
+باشه بیب
_
۴.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.