Simple life in seoul
Simple life in seoul
Part 22
توی این دوروز با کارای کیوتش خیلی بهش وابسته شده بودم.. آروم ساکمو ک از قبل آماده کرده بودم برداشتم و گذاشتم توی سالن... ساعت 7 بود و من باید ساعت 10 راه میوفتادم.. آروم پنکیک شکلاتی درست کردم و وقتی داشتم تزیینش میکردم ینفر کمرمو گرفت و سرشو گذشت روی شونم.. از بوی عطرش معلوم بود کیه
ته سونگ: واقعا امروز میری؟
برگشتم سمتش و توی چشاش نگا کردم..چشماش خواب آلود بود و صداش گرفته.. لپشو بوسیدم و بغلش کردم
هه سو: برام سخته.. ولی باید برم.. میدونی که!
ته سونگ: آخه مگه پرنس داستان بدون پرنسسش زنده میمونه؟
هه سو: بعله.. پرنس من انقدر قویه ک هیچی بجز من اذیتش نمیکنه
یه نیشخند کوچولو زدو گف:پرنسس خودشیفته
هه سو: دلتم بخاد.. مث من گیر نمیاری توی این دنیا
ته سونگ: چون تو ماله منی خاصی!
هه سو: یادت نره توام ماله منی
پنکیکو برداشتم و اوردم رو میز ک باهم بخوریم..
ته سونگ: زیاد ب خودت سخت نگیریا
هه سو: ببین.. ته سونگ.. پرنس.. آقای گونگ.. نبینم یوقت پاشی بیای اونجا هاا
ته سونگ: یا بودای مهربان.. چطوری مغزمو میخونی؟
هه سو: تعهد بده نمیای
ته سونگ: یاا ناراحت شدمم.. ولی باش.. تعهد میدم که نیام.. خوبه؟
هه سو: آفرین پسر خوب
صبحونه رو تموم کردیمو رفتم توی اتاق.. چتریامو مرتب کردم و یه بلوز صورتی کمرنگ پوشیدمو یه کت کالباسی روش پوشیدم با ی شلوار مشکی و ساکامو صورتیمو برداشتم(گایز من اشتباهی این استایلو توی پارت قبل گذاشتم)
ته سونگ: مطمئنی 3 تا ساک واسه یه ماه زیاد نیست؟
هه سو: خیلی کمه کهه
ته سونگ: بله بله.. درست میفرمایید
یه نیش خند زدم و رفتم خودمو توی بغلش جا دادم.. سفت گرفتمش..
هه سو: خیلی دلم برات تنگ میشه
ته سونگ: منم..
باهم رفتیم فرودگاه ک کلی خبرنگار ریخته بود
هه سو: قراره همینجوری باشه.. یا خدا..
بعد 15 دیقه با کلی گریه از ته سونگ جدا شدمو سوار هواپیما شدم...همش فکرم درگیر ته سونگ بود.. دوباره زدم زیر گریه.. خداروشکر کسی جز بقیه دخترا نبودن و منم استاد گریه های بی صدا.. یهو یکیو دیدم ک داست نوازشم میکرد
هانول: آروم باش دختر..
یکم بعد واقعا حالم بهتر شد.. اشکامو پاک کردم و ب هانول نگا کردم
هه سو: مرسی
هانول: خواهش میکنم.. باهم دوست بشیم؟ من هانولم
هه سو: منم هه سو ام.. خوشبختم
توی کل راه با هانول حرف زدیم و تقریبا کاملا همو میشناختیم..
Part 22
توی این دوروز با کارای کیوتش خیلی بهش وابسته شده بودم.. آروم ساکمو ک از قبل آماده کرده بودم برداشتم و گذاشتم توی سالن... ساعت 7 بود و من باید ساعت 10 راه میوفتادم.. آروم پنکیک شکلاتی درست کردم و وقتی داشتم تزیینش میکردم ینفر کمرمو گرفت و سرشو گذشت روی شونم.. از بوی عطرش معلوم بود کیه
ته سونگ: واقعا امروز میری؟
برگشتم سمتش و توی چشاش نگا کردم..چشماش خواب آلود بود و صداش گرفته.. لپشو بوسیدم و بغلش کردم
هه سو: برام سخته.. ولی باید برم.. میدونی که!
ته سونگ: آخه مگه پرنس داستان بدون پرنسسش زنده میمونه؟
هه سو: بعله.. پرنس من انقدر قویه ک هیچی بجز من اذیتش نمیکنه
یه نیشخند کوچولو زدو گف:پرنسس خودشیفته
هه سو: دلتم بخاد.. مث من گیر نمیاری توی این دنیا
ته سونگ: چون تو ماله منی خاصی!
هه سو: یادت نره توام ماله منی
پنکیکو برداشتم و اوردم رو میز ک باهم بخوریم..
ته سونگ: زیاد ب خودت سخت نگیریا
هه سو: ببین.. ته سونگ.. پرنس.. آقای گونگ.. نبینم یوقت پاشی بیای اونجا هاا
ته سونگ: یا بودای مهربان.. چطوری مغزمو میخونی؟
هه سو: تعهد بده نمیای
ته سونگ: یاا ناراحت شدمم.. ولی باش.. تعهد میدم که نیام.. خوبه؟
هه سو: آفرین پسر خوب
صبحونه رو تموم کردیمو رفتم توی اتاق.. چتریامو مرتب کردم و یه بلوز صورتی کمرنگ پوشیدمو یه کت کالباسی روش پوشیدم با ی شلوار مشکی و ساکامو صورتیمو برداشتم(گایز من اشتباهی این استایلو توی پارت قبل گذاشتم)
ته سونگ: مطمئنی 3 تا ساک واسه یه ماه زیاد نیست؟
هه سو: خیلی کمه کهه
ته سونگ: بله بله.. درست میفرمایید
یه نیش خند زدم و رفتم خودمو توی بغلش جا دادم.. سفت گرفتمش..
هه سو: خیلی دلم برات تنگ میشه
ته سونگ: منم..
باهم رفتیم فرودگاه ک کلی خبرنگار ریخته بود
هه سو: قراره همینجوری باشه.. یا خدا..
بعد 15 دیقه با کلی گریه از ته سونگ جدا شدمو سوار هواپیما شدم...همش فکرم درگیر ته سونگ بود.. دوباره زدم زیر گریه.. خداروشکر کسی جز بقیه دخترا نبودن و منم استاد گریه های بی صدا.. یهو یکیو دیدم ک داست نوازشم میکرد
هانول: آروم باش دختر..
یکم بعد واقعا حالم بهتر شد.. اشکامو پاک کردم و ب هانول نگا کردم
هه سو: مرسی
هانول: خواهش میکنم.. باهم دوست بشیم؟ من هانولم
هه سو: منم هه سو ام.. خوشبختم
توی کل راه با هانول حرف زدیم و تقریبا کاملا همو میشناختیم..
۱۷.۶k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.