اسلاید2 لباس سوزومه
اسلاید2 لباس سوزومه
«چند ساعت بعد»
ویو سوزومه
از خواب بیدار شدم رفتم سمت حموم بعد یه حموم نیم ساعتی رفتم سمت کمد و یه لباس برداشتم پوشیدم یه ارایش سبک کردمو رفتم سمت اتاق جنیور در زدم رفتم داخل جنیور تازه از حموم اومده بود و لباس تنش نبودو حوله پیچیده بود به پایین تنش
سوزومه: اوه حموم بودی
جنیور: روتو برگردون خره
سوزومه: چیه مگه دختری که سرخ شدی من پایین منتظرم بیا
جنیور: اوکی
بعد یه رب اومد پایین رفتیم همون کافه قبلی پیاده شدیم وقتی که وارد کافه شدیم دیدم که مامان و بابا روی میز کنار پنجره نشستن رفتیم سمتشون بعد سلام دادن نشستیم
مامان: باهم میسازین
سوزومه: بد نیست دارم بهش عادت میکنم
جنیور: منم مشکلی ندارم
مامان: خوشحالم باهم جور شدید
سوزومه: اوم......... اوه راستی مامان کاری داشتی
مامان: اوه اره....... تو بزگ شدی تا الانم با کسی ما تصمیم گرفتیم بری قرار از پیش تعیین شده
سوزومه: وات
مامان: که فرداست
سوزومه: من نگفتم میرم که تاریخ معلوم کردی
مامان: یه قرار نگفتم که ازدواج کنی
سوزومه: اوف مامان
جنیور دم گوشم وزوز کرد
جنیور: متاسم که امیدواریت دود شد رفت هوا
سوزومه: ببند گوهدونی رو (اروم )
بابا: جنیور برای تو هم یکی دیگه پیدا کردم
جنیور: مگه بازار شام من همین الان از اون قرار مسخره اومدم
بابا: نمیگم که الان بری برای فرداست
سوزومه: امیدوارم خوشبخت شی
جنیور: سوزومه میدونی اگه دهن زیاد باز بمونه مگس میره توش
سوزومه: واقعا...... اوم حالا فهمیدم چرا مگسا هی دور سرت درحال طَوافن (یه دور چرخیدن دور مکه رو طواف میگن)
مامان: سوزومه زشته
سوزومه: حقیقت تلخ
جنیور: میگم چرا انقد شبیه پروینی
سوزومه: جون بابا سعدی توحلقت
مامان: بسه........ شما اینجوری باهم کنار میاین
سوزومه: دعوا بخشی از عشق مام
مامان:میدونی بااین روند طرح دستم رو دهنت میبینی
جنیور: پس شعر گفتنتون ارثی
«چند ساعت بعد»
ویو سوزومه
از خواب بیدار شدم رفتم سمت حموم بعد یه حموم نیم ساعتی رفتم سمت کمد و یه لباس برداشتم پوشیدم یه ارایش سبک کردمو رفتم سمت اتاق جنیور در زدم رفتم داخل جنیور تازه از حموم اومده بود و لباس تنش نبودو حوله پیچیده بود به پایین تنش
سوزومه: اوه حموم بودی
جنیور: روتو برگردون خره
سوزومه: چیه مگه دختری که سرخ شدی من پایین منتظرم بیا
جنیور: اوکی
بعد یه رب اومد پایین رفتیم همون کافه قبلی پیاده شدیم وقتی که وارد کافه شدیم دیدم که مامان و بابا روی میز کنار پنجره نشستن رفتیم سمتشون بعد سلام دادن نشستیم
مامان: باهم میسازین
سوزومه: بد نیست دارم بهش عادت میکنم
جنیور: منم مشکلی ندارم
مامان: خوشحالم باهم جور شدید
سوزومه: اوم......... اوه راستی مامان کاری داشتی
مامان: اوه اره....... تو بزگ شدی تا الانم با کسی ما تصمیم گرفتیم بری قرار از پیش تعیین شده
سوزومه: وات
مامان: که فرداست
سوزومه: من نگفتم میرم که تاریخ معلوم کردی
مامان: یه قرار نگفتم که ازدواج کنی
سوزومه: اوف مامان
جنیور دم گوشم وزوز کرد
جنیور: متاسم که امیدواریت دود شد رفت هوا
سوزومه: ببند گوهدونی رو (اروم )
بابا: جنیور برای تو هم یکی دیگه پیدا کردم
جنیور: مگه بازار شام من همین الان از اون قرار مسخره اومدم
بابا: نمیگم که الان بری برای فرداست
سوزومه: امیدوارم خوشبخت شی
جنیور: سوزومه میدونی اگه دهن زیاد باز بمونه مگس میره توش
سوزومه: واقعا...... اوم حالا فهمیدم چرا مگسا هی دور سرت درحال طَوافن (یه دور چرخیدن دور مکه رو طواف میگن)
مامان: سوزومه زشته
سوزومه: حقیقت تلخ
جنیور: میگم چرا انقد شبیه پروینی
سوزومه: جون بابا سعدی توحلقت
مامان: بسه........ شما اینجوری باهم کنار میاین
سوزومه: دعوا بخشی از عشق مام
مامان:میدونی بااین روند طرح دستم رو دهنت میبینی
جنیور: پس شعر گفتنتون ارثی
۲۱۴
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.