پارت ۵۲

خلاصه دیگه حوصله ندارم بنویسم پس زود تر تمومش میکنم این فیکو

از زبان یونا:
برگشتیم خونه با جونکوک همه چیزو برای شایلین هم تعریف کردیم جونکوک کلی بغلش کرد و بوسش کرد شایلین هم انگار ازکوک خوشش اومده بود و همش پیشش بود بعد چند روز برگشتیم کره با هم و منو کوک ازدواج کردیم و داریم دوباره به خوبی و خوشی زندگی میکنیم

_جونکوک

+جانم

_تو واقعا بعد من عاشق هیچکس نشدی

+ای بابا چند بار می‌پرسی گفتم که نه اصلا اگه باور نمیکنی همراهم بیا

_کجا بیام

+بیا یه دقیقه

دستمو گرفت و منو برد تو یکی از اتاق های عمارت که از همه اتاقا دور تر بود درو باز کرد و رفتیم داخلش کلی شیشه های ودکا ویسکی و کلی شیشه مشروب بود و فیلتر های سیگار و تم اتاق هم سیاه بود خیلی دارک و غمگین ایششش دلم گرفت

_واییی اینجا چرا اینقدر همه چی مشکیه دلم گرفت

+اینجا اتاق من بعد رفتن تو بود بیا ببین این بود وضع من تو نبود تو

_وایییی بگردم چرا اینجوری سر خودت آوردی

+یونا من بعد رفتن تو کلا عوض شدم یه آدم پیر۵۰ ساله که فقط تو یه جسم جوون ۳۰ ساله بود ولی الان که اومدی همه چی عوض شد (لبخند)

_دیگه هیچوقت قرار نیس ازهم جدا بشیم عشقم

+اوهوم همینطوره بیبی عاشقتم

_منم