دبیرستان عشق
دبیرستان عشق
پرش زمانی به فردا صبح
ویو ته
امروز تولد هانیا ( بچه ها اسم خواهرشو یادم اومد) ساعت ۸ شب نمی دونم اوایلی که کوک و دیدم ازش خوشم نمیومد ولی الان یه حس فراتر از دوستی و کمتر عشق بهش دارم ولی خب شاید حس چند روزس پس سعی میکنم مثل یه دوست معمولی باهاش باشم ساعت نیم و ۶ بود یه دوش گرفتم اماده شدم رفتم مدرسه که یهو هانیا پرید رو صورتم گفت
هانیا: بوووم یس امروز تولدمه دیروز که بهت گفتم وای خیلی هیجان زدم ( ته رو بغل کرد و ته هم اونو بغل کرد) خیلی باحاله دل تو دلم نیس کادوهامو ببینم
ته: اوهوم مطمعن باش از کادویی که گرفتم خوشت میاد
هانیا: انقد هیجان زدم نکن
ته : هه هه باشه
ویو کوک
امروط تولد هانیا یه صبحونه خوردم اماده شدم و با هانیا رفتیم مدرسه رفتم کیفمو داخل کلاس بزارمو برگردم چون هنوز زنگ کلاس نخورده بود رفتم دیدم هانیا پریده بغل ته و ته هم اونو بغل کرده اعصابم خورد شد چون چون من ته رو دوس دارم از اونطرف هانیا هم خواهرمه و نباید باهاش بد رفتاری کنم صبر کردم تا صحبتشون تموم بشه که هانیا منو دیدو اومد سمتم
کوک: هانیا چرا رفتی بغل ته ها مگه من نگفته بودم که طرف هیچ پسری نرو
هانیا: اخه کوک من هیجان زده شدم بخاطر تولدم اشتباهی رفتم بغل ته و اینجوری شد اشتباهی شد
کوک: اوف باشه اینبار می بخشمت ولی بار دیگه ....
هانیا: ( هنوز حرف کوک تموم نشده بود که هانیا گفت ) باشه باشه قول میدم که نرم سمت هیچ پسری
کوک: افرین خواهر خوشکل خودم
زیییییینگگگگ( که زنگ کلاس خورد و همه رفتن سر کلاسشون )
بچه ها واقعا دستم درد گرفت
بچه این پارت و ۳ پارت دیگه شرط نداریم ولی وقتی میگم شرط نداریم نه اینکه حمایت نکنید
بای
پرش زمانی به فردا صبح
ویو ته
امروز تولد هانیا ( بچه ها اسم خواهرشو یادم اومد) ساعت ۸ شب نمی دونم اوایلی که کوک و دیدم ازش خوشم نمیومد ولی الان یه حس فراتر از دوستی و کمتر عشق بهش دارم ولی خب شاید حس چند روزس پس سعی میکنم مثل یه دوست معمولی باهاش باشم ساعت نیم و ۶ بود یه دوش گرفتم اماده شدم رفتم مدرسه که یهو هانیا پرید رو صورتم گفت
هانیا: بوووم یس امروز تولدمه دیروز که بهت گفتم وای خیلی هیجان زدم ( ته رو بغل کرد و ته هم اونو بغل کرد) خیلی باحاله دل تو دلم نیس کادوهامو ببینم
ته: اوهوم مطمعن باش از کادویی که گرفتم خوشت میاد
هانیا: انقد هیجان زدم نکن
ته : هه هه باشه
ویو کوک
امروط تولد هانیا یه صبحونه خوردم اماده شدم و با هانیا رفتیم مدرسه رفتم کیفمو داخل کلاس بزارمو برگردم چون هنوز زنگ کلاس نخورده بود رفتم دیدم هانیا پریده بغل ته و ته هم اونو بغل کرده اعصابم خورد شد چون چون من ته رو دوس دارم از اونطرف هانیا هم خواهرمه و نباید باهاش بد رفتاری کنم صبر کردم تا صحبتشون تموم بشه که هانیا منو دیدو اومد سمتم
کوک: هانیا چرا رفتی بغل ته ها مگه من نگفته بودم که طرف هیچ پسری نرو
هانیا: اخه کوک من هیجان زده شدم بخاطر تولدم اشتباهی رفتم بغل ته و اینجوری شد اشتباهی شد
کوک: اوف باشه اینبار می بخشمت ولی بار دیگه ....
هانیا: ( هنوز حرف کوک تموم نشده بود که هانیا گفت ) باشه باشه قول میدم که نرم سمت هیچ پسری
کوک: افرین خواهر خوشکل خودم
زیییییینگگگگ( که زنگ کلاس خورد و همه رفتن سر کلاسشون )
بچه ها واقعا دستم درد گرفت
بچه این پارت و ۳ پارت دیگه شرط نداریم ولی وقتی میگم شرط نداریم نه اینکه حمایت نکنید
بای
۳.۷k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.