گس لایتر/ادامه پارت ۶۸
اسلایدها: بایول در مهمانی، جیمین
بورام: چون آدمی که عاشق باشه حسوده... اینکه تو احساسات یه زنو نمیفهمی تقصیر من نیست
جونگکوک: بایول که انقد از تو خوشش اومد... حتی دختر بد ذاتیم نیست!
-چون اون رابطه ی ما رو نمیدونه... اگر بدونه شاید خیلی ترسناک باشه!
از زبان بورام:
با جمله ی آخر من جونگکوک حسابی عصبانی شد... اخم غلیظی کرد و دستشو از تو دستم کشید... با صدای بم و خفه ای گفت:
دست از مقایسه کردنات بردار... یک بار و برای همیشه بدون که من بهش علاقه ای ندارم ولی مجبورم کنار خودم نگهش دارم...
دوباره دستشو گرفتم و گفتم: عذر میخوام... دیگه تکرارش نمیکنم... فقط بدون خیلی دوست دارم...
جونگکوک دیگه چیزی نگفت... آروم گرفت...
از زبان داجونگ:
من و دوستای قدیمیم دور هم همراه خانواده هامون بودیم... همگی از دور هم بودن لذت میبردیم... ولی پسر هوانگ!... اون مدتی قبل از ازدواج بایول از من خواست که برای پسرش به خواستگاری بایول بیان... ولی درست همون موقعی که نابی قرار بود با بایول صحبت کنه بایول پیش دستی کرد و حرف جونگکوک رو پیش کشید... ما هم تصمیم گرفتیم که هیچوقت اینو به بایول نگیم... چون دیگه بی فایده بود... اون انتخاب خودشو کرده بود... بایول از اینکه جیمین اون رو دوست داشت بی خبر بود...
از زبان نابی:
بایول و یون ها پیش بقیه مشغول صحبت بودن... میدیدم که جیمین حواسش به بایول هست... ولی این دیگه اهمیتی نداشت... با این وجود جیمین خیلی باشخصیت و محترم بود... و خیلی مهربون... اما دیگه کار از کار گذشته بود... از بابت جیمین نگران نبودیم چون سالهاست اون و خانوادش رو میشناسیم...
از زبان جیمین:
دست خودم نبود... نمیتونستم به بایول بی توجه باشم... تنها چیزی که ازش برام باقی مونده بود از دور نگاه کردنش بود... باید تا آخر عمرم حسرتشو بخورم... حسرت دختر مهربون و زیبایی که عین فرشته ها بود... اما درست به خاطر اینکه خیلی دوسش دارم به انتخابش احترام میذارم و هیچوقت مزاحمش نمیشم... و هیچوقت چیزی بهش نمیگم... همینکه خوشحاله کافیه...
از زبان بایول:
از اینکه جونگکوک پیشم نبود احساس تنهایی میکردم... از نبودنش حس بدی میگیرم... بدجور بهش وابسته شدم... خیلی نگرانم از بابت اینکه میتونه موفق بشه توی کارش یا نه... چون اگر بشه بهترین فرصتها رو بدست میاره که باعث خوشحالی همه ی ما خواهد بود...
با اینکه یکم پیش باهاش تماس گرفتم ولی دوباره بهش مسیج دادم:
دوست دارم جونگکوکا❤️
بورام: چون آدمی که عاشق باشه حسوده... اینکه تو احساسات یه زنو نمیفهمی تقصیر من نیست
جونگکوک: بایول که انقد از تو خوشش اومد... حتی دختر بد ذاتیم نیست!
-چون اون رابطه ی ما رو نمیدونه... اگر بدونه شاید خیلی ترسناک باشه!
از زبان بورام:
با جمله ی آخر من جونگکوک حسابی عصبانی شد... اخم غلیظی کرد و دستشو از تو دستم کشید... با صدای بم و خفه ای گفت:
دست از مقایسه کردنات بردار... یک بار و برای همیشه بدون که من بهش علاقه ای ندارم ولی مجبورم کنار خودم نگهش دارم...
دوباره دستشو گرفتم و گفتم: عذر میخوام... دیگه تکرارش نمیکنم... فقط بدون خیلی دوست دارم...
جونگکوک دیگه چیزی نگفت... آروم گرفت...
از زبان داجونگ:
من و دوستای قدیمیم دور هم همراه خانواده هامون بودیم... همگی از دور هم بودن لذت میبردیم... ولی پسر هوانگ!... اون مدتی قبل از ازدواج بایول از من خواست که برای پسرش به خواستگاری بایول بیان... ولی درست همون موقعی که نابی قرار بود با بایول صحبت کنه بایول پیش دستی کرد و حرف جونگکوک رو پیش کشید... ما هم تصمیم گرفتیم که هیچوقت اینو به بایول نگیم... چون دیگه بی فایده بود... اون انتخاب خودشو کرده بود... بایول از اینکه جیمین اون رو دوست داشت بی خبر بود...
از زبان نابی:
بایول و یون ها پیش بقیه مشغول صحبت بودن... میدیدم که جیمین حواسش به بایول هست... ولی این دیگه اهمیتی نداشت... با این وجود جیمین خیلی باشخصیت و محترم بود... و خیلی مهربون... اما دیگه کار از کار گذشته بود... از بابت جیمین نگران نبودیم چون سالهاست اون و خانوادش رو میشناسیم...
از زبان جیمین:
دست خودم نبود... نمیتونستم به بایول بی توجه باشم... تنها چیزی که ازش برام باقی مونده بود از دور نگاه کردنش بود... باید تا آخر عمرم حسرتشو بخورم... حسرت دختر مهربون و زیبایی که عین فرشته ها بود... اما درست به خاطر اینکه خیلی دوسش دارم به انتخابش احترام میذارم و هیچوقت مزاحمش نمیشم... و هیچوقت چیزی بهش نمیگم... همینکه خوشحاله کافیه...
از زبان بایول:
از اینکه جونگکوک پیشم نبود احساس تنهایی میکردم... از نبودنش حس بدی میگیرم... بدجور بهش وابسته شدم... خیلی نگرانم از بابت اینکه میتونه موفق بشه توی کارش یا نه... چون اگر بشه بهترین فرصتها رو بدست میاره که باعث خوشحالی همه ی ما خواهد بود...
با اینکه یکم پیش باهاش تماس گرفتم ولی دوباره بهش مسیج دادم:
دوست دارم جونگکوکا❤️
۲۱.۳k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.