🌑🩸پارت17🩸🌑
🌑🩸پارت17🩸🌑
ویوکوک))
رفتیم داخل دیدم رزی نیست تعجب کردم لیا هم تعجب کرده بود بعدم رفتیم سرمیز بعد هم استاد اومد و شروع کردیم به درس خوندم بعداز یک ساعت زنگ خورد بعدم با لیا رفتیم بیرون دیدم داره بارون میاد منم بدوبدو رفتم چتررو از تو ماشین اوردم بعدم رفتم پیش لیا
کوک: میای بریم پیاده روی
لیا: ماشین چی
کوک: میزاریمش همین جا میریم برمیگردیم
لیا: باشه بریم 😊
بعدم دستمو گرفت و رفتیم
ویو لیا))
همینطور راه میرفتیم و هوا هم تاریک شده بود
همینطور که داشتیم راه میرفتیم صدای جیغ یه دختر اومد
کوک: شنیدی
لیا: اره
بعدم کوک دویید سمت صدا منم پشت سرش رفتم که کوک وایساد منم رفتم کناره کوک دیدم یه دختر که از سرش داشت خو.ن میومد منم دهنم اب افتاد
لیا: حالت خوبه دختر
نایلی: اره (ترس)
که یهو از تاریکی یکی اومد بیرون بله تهیون
تهیون: سلام😏
لیا: چرا باهاش این کارو کردی
تهیون: چون برای خواهرم قلدری میکرد
لیا: اها😠
کوک: بسه😠
بعدم کوک دختررو استایل بغل کرد بعدم رفتیم.
پرشه زمانی به 2ساعت بعد کوک خسته شده بود اون دختره هم تو بغل کوک خوابیده بود منم حسودی نمیکردم بعدم 10مین رسیدیم کوک دختررو گذاشت صندلی پشت منم رفتم جلو بعدم کوک سوار شد رفتیم سمت خونه. رسیدیم منم رفتم سری درو باز کردم و کوکم اون دختررو برد تو وقتی گذاشتش رو تخت دختره بیدار شد منم رفتم کنارش نشستم
لیا: اسمت چیه
نایلی: نایلا هستم میتونید نایلی صدام کنید
لیا: باشه اونجا چکار میکردی چرا تهیون تورو زده
که یهو از هوش رفت منم سری جبعه کمک های اولیه رو اواردم بعدم سرشو پانسمان کردم بعدم پتو رو روش انداختم و رفتم چراغو خاموش کردم و رفتم بیرون
کوک: چکار کنیم
لیا: چیرو چکار کنیم
کوک: این دختره
لیا: میشه پیشمون بمونه 🥺
کوک: باشه خون اشام کوچولو
بعدم رفتیم با کوک خوابیدیم.......ادامه دارد
اسلاید بعد نایلا)
حمایت⭐کو♡☆
بای✦✧
ویوکوک))
رفتیم داخل دیدم رزی نیست تعجب کردم لیا هم تعجب کرده بود بعدم رفتیم سرمیز بعد هم استاد اومد و شروع کردیم به درس خوندم بعداز یک ساعت زنگ خورد بعدم با لیا رفتیم بیرون دیدم داره بارون میاد منم بدوبدو رفتم چتررو از تو ماشین اوردم بعدم رفتم پیش لیا
کوک: میای بریم پیاده روی
لیا: ماشین چی
کوک: میزاریمش همین جا میریم برمیگردیم
لیا: باشه بریم 😊
بعدم دستمو گرفت و رفتیم
ویو لیا))
همینطور راه میرفتیم و هوا هم تاریک شده بود
همینطور که داشتیم راه میرفتیم صدای جیغ یه دختر اومد
کوک: شنیدی
لیا: اره
بعدم کوک دویید سمت صدا منم پشت سرش رفتم که کوک وایساد منم رفتم کناره کوک دیدم یه دختر که از سرش داشت خو.ن میومد منم دهنم اب افتاد
لیا: حالت خوبه دختر
نایلی: اره (ترس)
که یهو از تاریکی یکی اومد بیرون بله تهیون
تهیون: سلام😏
لیا: چرا باهاش این کارو کردی
تهیون: چون برای خواهرم قلدری میکرد
لیا: اها😠
کوک: بسه😠
بعدم کوک دختررو استایل بغل کرد بعدم رفتیم.
پرشه زمانی به 2ساعت بعد کوک خسته شده بود اون دختره هم تو بغل کوک خوابیده بود منم حسودی نمیکردم بعدم 10مین رسیدیم کوک دختررو گذاشت صندلی پشت منم رفتم جلو بعدم کوک سوار شد رفتیم سمت خونه. رسیدیم منم رفتم سری درو باز کردم و کوکم اون دختررو برد تو وقتی گذاشتش رو تخت دختره بیدار شد منم رفتم کنارش نشستم
لیا: اسمت چیه
نایلی: نایلا هستم میتونید نایلی صدام کنید
لیا: باشه اونجا چکار میکردی چرا تهیون تورو زده
که یهو از هوش رفت منم سری جبعه کمک های اولیه رو اواردم بعدم سرشو پانسمان کردم بعدم پتو رو روش انداختم و رفتم چراغو خاموش کردم و رفتم بیرون
کوک: چکار کنیم
لیا: چیرو چکار کنیم
کوک: این دختره
لیا: میشه پیشمون بمونه 🥺
کوک: باشه خون اشام کوچولو
بعدم رفتیم با کوک خوابیدیم.......ادامه دارد
اسلاید بعد نایلا)
حمایت⭐کو♡☆
بای✦✧
۷.۱k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.