⊱گناهکار ⊰ پارت105
رکسانا.. نیکا ااا.
نیکا. هوم.
رکسانا کیفت..
نیکا.. وای بیا با خودت...
رکسانا من باید برم... کار مهمی دارم.
نیکا هوف.. باش.. بده. .. کیف از دستش گرفتند ازش خداحافظی کردم.. و. رفتم جلو در کلیدمو در اوردم... و. در باز کردم....
ارسلان هیس.!
دیانا.. 🤭😌😎
نیکا... چشام هیچ نوری رو نمیدید.... چرا همه جا تاریکه..... ارسلان... دیانا.
ارسلان. دیانا::«............
نیکا.... با ترس قدم بر میداشتم. هی جلو میرفتم صداشون میکردم..... کجایین... همینجور که داشتم راه میرفتم احساس کردم. همه جا روشن شد... که با ترسی که داشتم سریع چشامو بستم.
و اروم سرمو بردم بالا چشامو باز کردم. که ارسلان دیانا جلوم دیدم...
دیانا. سلام.
ارسلان.. های😅
نیکا.. شما چرا اینجورین مگه نگفتین متین تصادف کرده.... این لباسا... ل. س. ا.
متین.. بخاطر تو گفته.
نیکا.. داشتم حرف میزدم. که متین.. از در اومد. بیرون کت شلوار پوشیده... بود.. داشت. میاومد سمتم.
ارسلان. دیانا بریم. کنار.
متین... دروغ قشنگی بود..
نیکا.. ت. و. و. الان باید.
متین تصادف کرده باشم؟
نیکا. اره... منو مسخره میکنین ارسلان یعنی چی..
ارسلان... نمیدونم 😂
نیکا یه نگاه به دور و ورم کرد. م. اینا چیه.. تولدی چیزیه.
متین.... دختر انقدر خنگ.
نیکا .. از کجا بدونم..
متین.. پوفی کشیدم. و. جلوش زانو زدم..
نیکا. 😳😐😐😐. چــ... کار..ر.میکنی.
متین... بلد نیستم از این حرفای عاشقانه بزنم میرم سرگرم اصل مطلب .. با من ازدواج میکنی.
دیانا.. زیادی خلاصه کردی😂😅
ارسلان. 🙂🙃
نیکا. چی.
متین.. من از ته قلبم روزی که دیدمت عاشقت شدم... یعنی.... قبول میکنی.
نیکا... شما. ها.
ارسلان. حالا دست دست. 👏👏🤝
متین...
دیانا:اع ارسلان وایسا جای حساسه دست دست چیه باز😅
متین، نیــــکا؟
نیکا«گولم زدین
ارسلان، 😐🖤
دیانا:هوف، نیکا چیزی نیس که، مجبور بودیم
نیکا:.....
متین، میدونم نگرانـ......
نیکا:اره شدم نمیگین بترسم تا حد مرگ رفتم میتونستین وقتی اومدم خونه انجامش بدین ،
ارسلان :بابا کار من بود
نیکا:اره، خوب نقشه کشیدین
دیانا، نیکا، دیگ
متین، اروم بلند شدم، ببین نیکا قل میدم دفعه بدی همچین شوخی نکنم، باشه، ببخشید
نیکا، حالا، این گردنبد،،،
متین، واس توعه
نیکا، میخوای بگی که
متین، زنم شی
دیانا، حیحی
ارسلان 🙂🤍
نیکا، نمیدونم چه حسی بهم داری
متین، دوباره زانو زدم، ببین اک عاشقم نیستی اشکال نداره، من از اول شروع میکنم، تو قبول کنی کافیه، قل میدم،
نیکا، ق. ق. قـل،
متین، هوم
ارسلان، از من بهتر بلده زبون بریزه،
دیانا، اول های خودتو یادته😏
ارسلان، ععععع،
دیانا والا، فکر نمیکردم این همه تغییر کنی
نیکا، اره
متین، ا. ا. الان قبول کردی.
نیکا، اره دیگه نکنید باز دارین شوخی میکنین،
دیانا، 😦😦😦😍نه نه شوخی چیه
ارسلان، اصلا اینطوری نی، اع
متین پس،... بلند شدم گردنبد دو گردنش بستم،
قل میدم هیچوقت اذیت نشی،
نیکا، هوم میدونم، 😌🙂
ارسلان، اه، اه، اه، بسه دیگ چندشا
دیانا، هیس ارسلان، ام، چیزه، نیکا ارسلان باید بره جواب یکی از تلفن شرکت بده منم برم اون بالا یه چیزی رو جا گذاشتم، بعدن میام،
ارسلان، یعنی چی، ما که
دیانا، ارســـلان! میریم میایم😐🤫🤐
ارسلان، ها، اوکی پس فعلا،
متین، مرض داداش
ارسلان خاهش، این چه حرفی یه😅😎
دیانا ارسلان بیا
ارسلان اومدم اومدم،
متین، این دوتا اصلا باهم کنار نمیان،
نیکا، هنوز باید جواب بدی
متین، جانمم، چی رو
نیکا، منو باش فکر کردم رو تخت بیمارستان دراز به دراز افتادی
متین 😅😅، بازم میگم ببخشید
نیکا، هوم،
متین، دستامو باز کردم، رو بهش، نمیای
نیکا، چی؟
نیکا. هوم.
رکسانا کیفت..
نیکا.. وای بیا با خودت...
رکسانا من باید برم... کار مهمی دارم.
نیکا هوف.. باش.. بده. .. کیف از دستش گرفتند ازش خداحافظی کردم.. و. رفتم جلو در کلیدمو در اوردم... و. در باز کردم....
ارسلان هیس.!
دیانا.. 🤭😌😎
نیکا... چشام هیچ نوری رو نمیدید.... چرا همه جا تاریکه..... ارسلان... دیانا.
ارسلان. دیانا::«............
نیکا.... با ترس قدم بر میداشتم. هی جلو میرفتم صداشون میکردم..... کجایین... همینجور که داشتم راه میرفتم احساس کردم. همه جا روشن شد... که با ترسی که داشتم سریع چشامو بستم.
و اروم سرمو بردم بالا چشامو باز کردم. که ارسلان دیانا جلوم دیدم...
دیانا. سلام.
ارسلان.. های😅
نیکا.. شما چرا اینجورین مگه نگفتین متین تصادف کرده.... این لباسا... ل. س. ا.
متین.. بخاطر تو گفته.
نیکا.. داشتم حرف میزدم. که متین.. از در اومد. بیرون کت شلوار پوشیده... بود.. داشت. میاومد سمتم.
ارسلان. دیانا بریم. کنار.
متین... دروغ قشنگی بود..
نیکا.. ت. و. و. الان باید.
متین تصادف کرده باشم؟
نیکا. اره... منو مسخره میکنین ارسلان یعنی چی..
ارسلان... نمیدونم 😂
نیکا یه نگاه به دور و ورم کرد. م. اینا چیه.. تولدی چیزیه.
متین.... دختر انقدر خنگ.
نیکا .. از کجا بدونم..
متین.. پوفی کشیدم. و. جلوش زانو زدم..
نیکا. 😳😐😐😐. چــ... کار..ر.میکنی.
متین... بلد نیستم از این حرفای عاشقانه بزنم میرم سرگرم اصل مطلب .. با من ازدواج میکنی.
دیانا.. زیادی خلاصه کردی😂😅
ارسلان. 🙂🙃
نیکا. چی.
متین.. من از ته قلبم روزی که دیدمت عاشقت شدم... یعنی.... قبول میکنی.
نیکا... شما. ها.
ارسلان. حالا دست دست. 👏👏🤝
متین...
دیانا:اع ارسلان وایسا جای حساسه دست دست چیه باز😅
متین، نیــــکا؟
نیکا«گولم زدین
ارسلان، 😐🖤
دیانا:هوف، نیکا چیزی نیس که، مجبور بودیم
نیکا:.....
متین، میدونم نگرانـ......
نیکا:اره شدم نمیگین بترسم تا حد مرگ رفتم میتونستین وقتی اومدم خونه انجامش بدین ،
ارسلان :بابا کار من بود
نیکا:اره، خوب نقشه کشیدین
دیانا، نیکا، دیگ
متین، اروم بلند شدم، ببین نیکا قل میدم دفعه بدی همچین شوخی نکنم، باشه، ببخشید
نیکا، حالا، این گردنبد،،،
متین، واس توعه
نیکا، میخوای بگی که
متین، زنم شی
دیانا، حیحی
ارسلان 🙂🤍
نیکا، نمیدونم چه حسی بهم داری
متین، دوباره زانو زدم، ببین اک عاشقم نیستی اشکال نداره، من از اول شروع میکنم، تو قبول کنی کافیه، قل میدم،
نیکا، ق. ق. قـل،
متین، هوم
ارسلان، از من بهتر بلده زبون بریزه،
دیانا، اول های خودتو یادته😏
ارسلان، ععععع،
دیانا والا، فکر نمیکردم این همه تغییر کنی
نیکا، اره
متین، ا. ا. الان قبول کردی.
نیکا، اره دیگه نکنید باز دارین شوخی میکنین،
دیانا، 😦😦😦😍نه نه شوخی چیه
ارسلان، اصلا اینطوری نی، اع
متین پس،... بلند شدم گردنبد دو گردنش بستم،
قل میدم هیچوقت اذیت نشی،
نیکا، هوم میدونم، 😌🙂
ارسلان، اه، اه، اه، بسه دیگ چندشا
دیانا، هیس ارسلان، ام، چیزه، نیکا ارسلان باید بره جواب یکی از تلفن شرکت بده منم برم اون بالا یه چیزی رو جا گذاشتم، بعدن میام،
ارسلان، یعنی چی، ما که
دیانا، ارســـلان! میریم میایم😐🤫🤐
ارسلان، ها، اوکی پس فعلا،
متین، مرض داداش
ارسلان خاهش، این چه حرفی یه😅😎
دیانا ارسلان بیا
ارسلان اومدم اومدم،
متین، این دوتا اصلا باهم کنار نمیان،
نیکا، هنوز باید جواب بدی
متین، جانمم، چی رو
نیکا، منو باش فکر کردم رو تخت بیمارستان دراز به دراز افتادی
متین 😅😅، بازم میگم ببخشید
نیکا، هوم،
متین، دستامو باز کردم، رو بهش، نمیای
نیکا، چی؟
۸۴.۰k
۰۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.