پارت ۳۱

ویو ا.ت

فقط گولم زد.... بدرفتاری هاش،کتکاش،سرد رفتار کردن امروزش.....اینا هیچ کدوم نه اتفاقی بود نه بدون قصد.....من فقط واسه این بودم که حوصلش سر نره باشه اشکال نداره اگر اضافه ام ، من که اسباب بازی نیستم که هروقت آقا حوصلش سر رفت با من بازی کنه(منظور از بازی همون....) اوهوم اگر حوصلش سر می‌ره بره با همون عشقش بازی کنه ، منم از این به بعد فقط میشم یه برده معمولی و اونم یه ارباب سادست برام
ا.ت . بریم خونه لطفاً
بادیگارد . بله خوانوم
ا.ت . چرا منو .خوانوم. صدا می‌کنی؟؟
بادیگارد . آخه شما دوست دختره ابابید من مجبو.......
ا.ت . اگر من دوست دخترشم اونی که الان تو بغلشه کیه(همراه با یه قطره اشک)
بادیگارد . این یعنی شما دوست دخترش نیستین
ا.ت . هوفففف خوب گوش کن در حال حاضر مقام تو بالا تر از منه من فقط یه برده ساده ام نیاز نیست احترام بزاری
بادیگارد . باشه
رفتیم سمت خونه رفتم داخل یکم به هم ریخته بود آشپزخونه رو که نگم.....رفتم شروع کردم جمع کردن ،ظرفارو شستم،گرد گیری کردم ،لباسارو شستم.......
شب شده بود به ساعت نگاه کردم ساعت دوازده بود هه از صبح رفته بیرون و حالا دیر موقع و هنوز برنگشته انگار با عشقش زیاد داره بهش خوش میگذره