★وقتی حرفت رو اشتباه متوجه میشن...P1
چان :
روی تخت نشسته بود و با گوشیش کار میکرد توهم کنارش دراز کشیده بودی و به سقف خیره شده بودی . بلند شدی ، روی تخت نشستی و بهش خیره شدی .
+ چانا ، میشه یکم خوش بگذرونیم ؟( لبخند )
_ منظورت چیه خوش گذرونی کنیم ؟( متعجب بهت زل زد )
با تعجب بخاطر حرفش بهش خیره شدی . بعد چند ثانیه بالاخره فهمیدی
اشتباه متوجه حرفت شده و شروع به خنده کردی .
_ هی به چی میخندییی ( خنده و اخم )
_ من جدی بودممم ( خنده )
بالاخره دست از خنده برداشتین و به هم خیره شدین .
+ خب من منظورم این بود که بازی کنیم ( لبخند )
_ ولی من دلم نمیخواد ( جدی )
لبخندت محو شد و با حالت سوالی بهش خیره شدی .
آروم نزدیکت شد و بوسه خیسی روی لب هات گذاشت و روی تخت دراز کرد .
_ چون من بازی دیگه ای میخوام ( لبخند شیطانی )
لینو :
روی مبل نشسته بود ، توهم سرت روی پاش بود و باهم فیلم میدیدین .
وقتی فیلم تموم شد خمیازه ای کشیدی و نگات رو بهش دادی .
+ اوپا
_ هوم
+ نمیشه یکم خوش بگذرونیم ؟
متعجب بهت خیره شد .
_ چیه ؟ حق ندارم اینو بگم ؟( اخم کیوت )
لبخندی زد و دستش رو روی س•ن• ات گذاشت .
_ معلومه که حق داری بانو ( لبخند )
یکم طول کشید موقعیت رو هندل کنی ولی وقتی فهمیدی دیگه دیر شده بود و الان توی بغل لینو بودی که داشت به سمت اتاق خوابتون حرکت میکرد ...
چانگبین :
داشت آب میخورد که اینو گفتی و باعث شدی آب بپره تو گلوش .
+ خوبی ؟ ( نگران )
وقتی به حالت عادی برگشت با خنده گفت
_ بیبی تو که صبح از درد دلت هی بهم سرکوفت میزدی الان خوشگذرونی میخوای ؟
+ ولی من منظورم گیم بود آقای سئو منحرف ( لبخند )
_ اوه واقعا ؟ ( متعجب )
+....
_ ولی مگه مهمه منظورت چی بود ؟ ( لبخند )
+ چ...
میخواستی حرفی بزنی که لباش مانع حرف زدنت شدن ....
( بعد رفتن گیم زدن ، واقعا که چه ذهنیه شما دارین 😦💔📿)
هیون :
از حموم اومده بودی بیرون و با حوله حموم بالا سر هیونجین که روی مبل نشسته بود و با گوشیش کار میکرد وایستاده بودی .
_ هیوناااا ، من دلم خوشگذرونی میخواد
یک لحظه دست از تایپ کردن کشید و بعد از چند لحظه با حالت تاسف بهت خیره شد .
یکم بهش نگاه کردی و خواستی بری که دستت رو کشید و افتادی روی پاش .
_ بیب من که چی ی نگفتم میزاری میری ، فقط نمیدونستم تو هم همچین کلماتی بلدی ( لبخند جذاب )
+ وایسا من منظور....خب.... بله منم بلدم ( میخواست بگه منظورش این نبود ولی دلش خواست 😉)
هیون لبخندی از روی رضایت زد و شروع به بوسیدنت کرد . در همین حین کمربند حوله ات رو باز کرد و از روی شونه هات کنار زدش ...
بقیه اعضا هم بزارم ؟
اسلاید دوم : پوزیشن ات و هیون
عکسه رو میدونید از کیه دیگه ؟🤭💔
روی تخت نشسته بود و با گوشیش کار میکرد توهم کنارش دراز کشیده بودی و به سقف خیره شده بودی . بلند شدی ، روی تخت نشستی و بهش خیره شدی .
+ چانا ، میشه یکم خوش بگذرونیم ؟( لبخند )
_ منظورت چیه خوش گذرونی کنیم ؟( متعجب بهت زل زد )
با تعجب بخاطر حرفش بهش خیره شدی . بعد چند ثانیه بالاخره فهمیدی
اشتباه متوجه حرفت شده و شروع به خنده کردی .
_ هی به چی میخندییی ( خنده و اخم )
_ من جدی بودممم ( خنده )
بالاخره دست از خنده برداشتین و به هم خیره شدین .
+ خب من منظورم این بود که بازی کنیم ( لبخند )
_ ولی من دلم نمیخواد ( جدی )
لبخندت محو شد و با حالت سوالی بهش خیره شدی .
آروم نزدیکت شد و بوسه خیسی روی لب هات گذاشت و روی تخت دراز کرد .
_ چون من بازی دیگه ای میخوام ( لبخند شیطانی )
لینو :
روی مبل نشسته بود ، توهم سرت روی پاش بود و باهم فیلم میدیدین .
وقتی فیلم تموم شد خمیازه ای کشیدی و نگات رو بهش دادی .
+ اوپا
_ هوم
+ نمیشه یکم خوش بگذرونیم ؟
متعجب بهت خیره شد .
_ چیه ؟ حق ندارم اینو بگم ؟( اخم کیوت )
لبخندی زد و دستش رو روی س•ن• ات گذاشت .
_ معلومه که حق داری بانو ( لبخند )
یکم طول کشید موقعیت رو هندل کنی ولی وقتی فهمیدی دیگه دیر شده بود و الان توی بغل لینو بودی که داشت به سمت اتاق خوابتون حرکت میکرد ...
چانگبین :
داشت آب میخورد که اینو گفتی و باعث شدی آب بپره تو گلوش .
+ خوبی ؟ ( نگران )
وقتی به حالت عادی برگشت با خنده گفت
_ بیبی تو که صبح از درد دلت هی بهم سرکوفت میزدی الان خوشگذرونی میخوای ؟
+ ولی من منظورم گیم بود آقای سئو منحرف ( لبخند )
_ اوه واقعا ؟ ( متعجب )
+....
_ ولی مگه مهمه منظورت چی بود ؟ ( لبخند )
+ چ...
میخواستی حرفی بزنی که لباش مانع حرف زدنت شدن ....
( بعد رفتن گیم زدن ، واقعا که چه ذهنیه شما دارین 😦💔📿)
هیون :
از حموم اومده بودی بیرون و با حوله حموم بالا سر هیونجین که روی مبل نشسته بود و با گوشیش کار میکرد وایستاده بودی .
_ هیوناااا ، من دلم خوشگذرونی میخواد
یک لحظه دست از تایپ کردن کشید و بعد از چند لحظه با حالت تاسف بهت خیره شد .
یکم بهش نگاه کردی و خواستی بری که دستت رو کشید و افتادی روی پاش .
_ بیب من که چی ی نگفتم میزاری میری ، فقط نمیدونستم تو هم همچین کلماتی بلدی ( لبخند جذاب )
+ وایسا من منظور....خب.... بله منم بلدم ( میخواست بگه منظورش این نبود ولی دلش خواست 😉)
هیون لبخندی از روی رضایت زد و شروع به بوسیدنت کرد . در همین حین کمربند حوله ات رو باز کرد و از روی شونه هات کنار زدش ...
بقیه اعضا هم بزارم ؟
اسلاید دوم : پوزیشن ات و هیون
عکسه رو میدونید از کیه دیگه ؟🤭💔
۶.۳k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.