سه ارباب خشن پارت سیزدهم
صبح روز بعد
ویو ا/ت
از خاب بیدار شدم زیر دلم خیلی درد میکرد به خودم اومدم دیدم تهیونگ از پشت بقلم کرده و جیمین هم بالا سرم داره موهامو ناز میکنه و کوکی هم مثل یه خرگوس کیوت روبه روم خابیده
قند تو دلم آب شد هر ستاشون خیلی کیوت و تودل برو بودن
بدون اینکه بیدارشون کنم پاشدم و رفتم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم
اومدم بیرون و دیدم جونگ کوک نیست و جیمین و تهیونگ مثل عروسک هم دیگه رو بغل کردن و خاب بودن
لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین
خدمت کارها هنوز نیومده بودن ولی یکی داشت آشپزی میکرد
فکر کنم کوکی بود
رفتم تو آشپز خونه و کلی غذا های رنگارنگ دیدم ولی کسی اونجا نبود
یعنی کی اینارو درست کرده بود
وای اینجارو دوکابوکی با کیک ماهی من عاشق اینا هستم رفتم یکم ناخونک بزنم که یکی منو از پشت بغل کرد
کوک: بهبه میبینم تنبل خانم بیدار شده چشمم روشن میخاستی ناخونک بزنی آره
ا/ت: خخ..خب من من از این غذا ها دوست دارم و...و میخاستم امتحانشون کنم همین
کوک: باشه امتحانشون کن ولی فقط باید کاری که میگم رو انجام بدی
ا/ت: یعنی هر کاری بگی؟!
کوک: آره
ا/ت: ولی فقط امروز هر کاری بگی میکنم
کوک: باش(کییوت)
ا/ت: امتحانشون کردم و گفتم: اوم چه خوشمزس دسپخت خوبی دای
کوک: آره از جولی یاد گرفتم
ا/ت: اوه ببیخشید ناراحتت کردم
کوک: نه اشکالی نداره دیگه بهش فکر نمیکنم
ا/ت: اوه پس فراموشش گردی خیلی خوب شد آخه نگرانت بودم
کوک: نه نگران نباش من خوبم
ا/ت: خوبه که خوب هستی ولی از الان به بعد تو آشپزی میکنی چون من آشپزی بلد نیستم
کوک: نههههه
ا/ت: چرا باید آشپزی کنی
کوک: آخه خدمت کار های اینجا واسه چی هستن آخه عزیزم
ا/ت: نوچ دوست ندارم هیچ دختری تو خونم باشه
کوک: باشه عزیزم تو جون بخاه
ا/ت: مرسییی
کوک: حالا اولین شرط من
ا/ت: ای وای شروع شد
کوک: تو باید...
لایک: ۷۰تایی
هرکسی کامنت نزاشت از پارت بعدی خبری نیست
ویو ا/ت
از خاب بیدار شدم زیر دلم خیلی درد میکرد به خودم اومدم دیدم تهیونگ از پشت بقلم کرده و جیمین هم بالا سرم داره موهامو ناز میکنه و کوکی هم مثل یه خرگوس کیوت روبه روم خابیده
قند تو دلم آب شد هر ستاشون خیلی کیوت و تودل برو بودن
بدون اینکه بیدارشون کنم پاشدم و رفتم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم
اومدم بیرون و دیدم جونگ کوک نیست و جیمین و تهیونگ مثل عروسک هم دیگه رو بغل کردن و خاب بودن
لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین
خدمت کارها هنوز نیومده بودن ولی یکی داشت آشپزی میکرد
فکر کنم کوکی بود
رفتم تو آشپز خونه و کلی غذا های رنگارنگ دیدم ولی کسی اونجا نبود
یعنی کی اینارو درست کرده بود
وای اینجارو دوکابوکی با کیک ماهی من عاشق اینا هستم رفتم یکم ناخونک بزنم که یکی منو از پشت بغل کرد
کوک: بهبه میبینم تنبل خانم بیدار شده چشمم روشن میخاستی ناخونک بزنی آره
ا/ت: خخ..خب من من از این غذا ها دوست دارم و...و میخاستم امتحانشون کنم همین
کوک: باشه امتحانشون کن ولی فقط باید کاری که میگم رو انجام بدی
ا/ت: یعنی هر کاری بگی؟!
کوک: آره
ا/ت: ولی فقط امروز هر کاری بگی میکنم
کوک: باش(کییوت)
ا/ت: امتحانشون کردم و گفتم: اوم چه خوشمزس دسپخت خوبی دای
کوک: آره از جولی یاد گرفتم
ا/ت: اوه ببیخشید ناراحتت کردم
کوک: نه اشکالی نداره دیگه بهش فکر نمیکنم
ا/ت: اوه پس فراموشش گردی خیلی خوب شد آخه نگرانت بودم
کوک: نه نگران نباش من خوبم
ا/ت: خوبه که خوب هستی ولی از الان به بعد تو آشپزی میکنی چون من آشپزی بلد نیستم
کوک: نههههه
ا/ت: چرا باید آشپزی کنی
کوک: آخه خدمت کار های اینجا واسه چی هستن آخه عزیزم
ا/ت: نوچ دوست ندارم هیچ دختری تو خونم باشه
کوک: باشه عزیزم تو جون بخاه
ا/ت: مرسییی
کوک: حالا اولین شرط من
ا/ت: ای وای شروع شد
کوک: تو باید...
لایک: ۷۰تایی
هرکسی کامنت نزاشت از پارت بعدی خبری نیست
۳۷.۹k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.