عشق بی پایان پارت ۱۴
صورتمو برگشتم دیدم یونگی داره خنده های شیطانی میکنه یهو پرتم تو استخر داشتم خفه میشدم گرفتم به پله بهش گفتم _هی عوضی مرض داری منو پ پ رت میکنی
یونگی _چرا با لکنت حرف میزنی
یونا _م م م میترسم
یونگی _ عین گربه هایی خانم کچولو
یونا _یاااا من خانم کو چولو نیستم رفتم بالا بدنم داشت میلرزید رفتم یه لباس بلند پوشیدم با یه شروارک کوتاه که کوتاه تر از لباسم بود موهام رو خوشک کردم رفتم تو هیات دیدم یونگی نشته رو چمنا داره صبحونه میخوره بهش گفتم چرا اینجا صبحونه گذاشتی
یونگی _دوست دارم تو چکار دارب
یونا _یاااا من زنتم یهو دیدم ویتامین لبو زد به لبش بهش گفتم بده منم بزنم برگشت گفت نمیخوام بدم به تو این یه چیز شخصیه بعدش برو لباساتو عوض کن خوب نیست بهش گفتم نمیخام
یونگی _ داری عصبیم میکنی بیا صبحونه بخور اصلا کاری نکن خوب
یونا _ باشه (با ناراحتی)
یونگی _ بیا این چای گله برای تو خوبه بخور
یونا- من قهوه می خوام
یونگی- میگم خوب نیست کشیدمش تو بقلم بهش گفتم میخوری یا بریزم تو حلقت ها کدوم دوست دوری لپاش پر بود عین خرگوشا شده بود
یونا - هعی واقعا دلیل این همه بد اخلاقی رو نمیدونم اه خستم کردی یونگی هیچ اخلاق نداری 🤐🤐
یونگی - یوناااا شروع به قلقلک دادش کردمو اون هی میخندید
یونا - بس کن دلم درد گرفت
یونگی _ صبحونه رو تمام کردیم جم کردیم قهوه ریختم دیدم یونا داره با اهنگ میرقصه خیلی باحال شده بود یونا بیا قهوه بخور
یونا _بزار گلا رو اب بدم میام داشتم گلا رو اب میدادم که دستی دور کمرم حلقه شد محکم منو گرفته بود هی یونگی اروم تر بابا لحم کردی
یونگی _نمیخوام زن خودمه بریم قهوه بخوریم
یونا - باشه
یونگی _قهوه خوردیم نگاه ساعت کردم دیدم ۴ ساعته تو هیاتیم به یونا گفتم بیا بریم فیبم ببینیم نشتیم دیدم یونا خوابش برده ساعت طرفای ۸ شب بودم بردمش رو تخت گذاشتمش یهو دیدم دستمو گرفت بهم گفت میشه پیشم بمونی
باشه ولی بزار وسایلو جم کنم
یونا نمیخواد خودم جم میکنم بشین بزار یچیزی بهت بگم میدونستی مردم شب پنج شنبه چکار میکنن ها میدون
یونگی چکار میکنن
یونا هیچی میخوابن کاری نمیکنن یهو
یونگی _چرا با لکنت حرف میزنی
یونا _م م م میترسم
یونگی _ عین گربه هایی خانم کچولو
یونا _یاااا من خانم کو چولو نیستم رفتم بالا بدنم داشت میلرزید رفتم یه لباس بلند پوشیدم با یه شروارک کوتاه که کوتاه تر از لباسم بود موهام رو خوشک کردم رفتم تو هیات دیدم یونگی نشته رو چمنا داره صبحونه میخوره بهش گفتم چرا اینجا صبحونه گذاشتی
یونگی _دوست دارم تو چکار دارب
یونا _یاااا من زنتم یهو دیدم ویتامین لبو زد به لبش بهش گفتم بده منم بزنم برگشت گفت نمیخوام بدم به تو این یه چیز شخصیه بعدش برو لباساتو عوض کن خوب نیست بهش گفتم نمیخام
یونگی _ داری عصبیم میکنی بیا صبحونه بخور اصلا کاری نکن خوب
یونا _ باشه (با ناراحتی)
یونگی _ بیا این چای گله برای تو خوبه بخور
یونا- من قهوه می خوام
یونگی- میگم خوب نیست کشیدمش تو بقلم بهش گفتم میخوری یا بریزم تو حلقت ها کدوم دوست دوری لپاش پر بود عین خرگوشا شده بود
یونا - هعی واقعا دلیل این همه بد اخلاقی رو نمیدونم اه خستم کردی یونگی هیچ اخلاق نداری 🤐🤐
یونگی - یوناااا شروع به قلقلک دادش کردمو اون هی میخندید
یونا - بس کن دلم درد گرفت
یونگی _ صبحونه رو تمام کردیم جم کردیم قهوه ریختم دیدم یونا داره با اهنگ میرقصه خیلی باحال شده بود یونا بیا قهوه بخور
یونا _بزار گلا رو اب بدم میام داشتم گلا رو اب میدادم که دستی دور کمرم حلقه شد محکم منو گرفته بود هی یونگی اروم تر بابا لحم کردی
یونگی _نمیخوام زن خودمه بریم قهوه بخوریم
یونا - باشه
یونگی _قهوه خوردیم نگاه ساعت کردم دیدم ۴ ساعته تو هیاتیم به یونا گفتم بیا بریم فیبم ببینیم نشتیم دیدم یونا خوابش برده ساعت طرفای ۸ شب بودم بردمش رو تخت گذاشتمش یهو دیدم دستمو گرفت بهم گفت میشه پیشم بمونی
باشه ولی بزار وسایلو جم کنم
یونا نمیخواد خودم جم میکنم بشین بزار یچیزی بهت بگم میدونستی مردم شب پنج شنبه چکار میکنن ها میدون
یونگی چکار میکنن
یونا هیچی میخوابن کاری نمیکنن یهو
۱۶۴.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.