P13
ات ویو
صب ک بیدار شدم روی کاناپه نبودم…
نایی برای باز کردن چشمام نداشتم
صدای آب میومد…
ب خودم پیچیده بودم
سرد بود
۲۰ دقیقه ای بود خودمو بغل کرده بودم
چشمام رو روی هم گذاشتم
یه دستای خیسی روی بدن خودم حس میکردم
برگشتم…
جونگکوک بود
از حمام اومد بود
با یه باکسر سفید دراز کشیده بود
تتو هاش…
سیس پکاش
+خوشت میاد ن؟
_ولم کن
+ت ک با دقت نگا میکردی
_ولم کن
+چت شده ت
_هیچی (سرد)
+از کی با من سرد حرف میزنی؟(شاکی)
_کی گفته ها(سرد)
+بلند شدم :خیلی خب باشه(سرد)
_یه لباس پوشیدم رفتم روی صندلی میز نشستم و پاهام توی شکمم جمع کردم (عکس لباسش هستتتت)یه شیر کاکائوووو دستم گرفتم داشتم میخوردم
جونگکوک اومد اهمیتی ندادم و سرم کردم توی گوشی و فیلم نگا میکردم اومد صندلی بغلی من نشست میتونستم نگاهای سنگینش رو روی خودم حس میکنم
_چیه چته چرا اینجوری نگا میکنی(عررر خود من)
+هیچی
_انقد نگام نکن خوشم نمیاد(از خداتم باشه)
+حالا مگه چی داری نگات کنم ها؟(من و داداشم😂)
_ایش
_بلند شدم رفتم روی کاناپه و شرو کردم به ادامه ی زندگیم یعنی شیر کاکائو رویایی خوشمزههههه ک طعم بهشت(توصیف بهتری ندارممم)میداد خوردم
سعی کردم اصلا بهش فکر نکنم حتی جوری ک انگار وجود نداره
(یه هفته بعد)
ات ویو
02:48
جونگکوک هرشب ساعت ۲ به بعد میومد یا حتی بعضی از شبا اصلا نمیومد…
نمیتونستم بهش زنگ بزنم
حتی اگ خودم میخاستمم نمیتونستم
…ذهنم درگیر بود ک…
صدای کلید در اومد نمیدونستم چیکار کنم
هول شده بودم
نشستم روی کاناپه و سرم رو داخل گوشی کردم صدای پاهاش داشت نزدیک و نزدیک تر میشد…
نمیدونم چرا ولی استرس عجیبی تمام وجودم رو گرفت
روی کاناپه کنارم نشست سرشو گذاشت روی شونم…
+من…دارم برمیگردم به دوران قدیمم(مست)دارم دوباره اون آدمه بده میشم
_چی داری میگی
+تو هیچی راجب گذشته نمیدونی(مست)
_اه
+و من(پوزخند)قراره شیطنت کنم
_با انگشتش موهام دور انگشتش جمع کرد
_ولم کنا
+هیش
صب ک بیدار شدم روی کاناپه نبودم…
نایی برای باز کردن چشمام نداشتم
صدای آب میومد…
ب خودم پیچیده بودم
سرد بود
۲۰ دقیقه ای بود خودمو بغل کرده بودم
چشمام رو روی هم گذاشتم
یه دستای خیسی روی بدن خودم حس میکردم
برگشتم…
جونگکوک بود
از حمام اومد بود
با یه باکسر سفید دراز کشیده بود
تتو هاش…
سیس پکاش
+خوشت میاد ن؟
_ولم کن
+ت ک با دقت نگا میکردی
_ولم کن
+چت شده ت
_هیچی (سرد)
+از کی با من سرد حرف میزنی؟(شاکی)
_کی گفته ها(سرد)
+بلند شدم :خیلی خب باشه(سرد)
_یه لباس پوشیدم رفتم روی صندلی میز نشستم و پاهام توی شکمم جمع کردم (عکس لباسش هستتتت)یه شیر کاکائوووو دستم گرفتم داشتم میخوردم
جونگکوک اومد اهمیتی ندادم و سرم کردم توی گوشی و فیلم نگا میکردم اومد صندلی بغلی من نشست میتونستم نگاهای سنگینش رو روی خودم حس میکنم
_چیه چته چرا اینجوری نگا میکنی(عررر خود من)
+هیچی
_انقد نگام نکن خوشم نمیاد(از خداتم باشه)
+حالا مگه چی داری نگات کنم ها؟(من و داداشم😂)
_ایش
_بلند شدم رفتم روی کاناپه و شرو کردم به ادامه ی زندگیم یعنی شیر کاکائو رویایی خوشمزههههه ک طعم بهشت(توصیف بهتری ندارممم)میداد خوردم
سعی کردم اصلا بهش فکر نکنم حتی جوری ک انگار وجود نداره
(یه هفته بعد)
ات ویو
02:48
جونگکوک هرشب ساعت ۲ به بعد میومد یا حتی بعضی از شبا اصلا نمیومد…
نمیتونستم بهش زنگ بزنم
حتی اگ خودم میخاستمم نمیتونستم
…ذهنم درگیر بود ک…
صدای کلید در اومد نمیدونستم چیکار کنم
هول شده بودم
نشستم روی کاناپه و سرم رو داخل گوشی کردم صدای پاهاش داشت نزدیک و نزدیک تر میشد…
نمیدونم چرا ولی استرس عجیبی تمام وجودم رو گرفت
روی کاناپه کنارم نشست سرشو گذاشت روی شونم…
+من…دارم برمیگردم به دوران قدیمم(مست)دارم دوباره اون آدمه بده میشم
_چی داری میگی
+تو هیچی راجب گذشته نمیدونی(مست)
_اه
+و من(پوزخند)قراره شیطنت کنم
_با انگشتش موهام دور انگشتش جمع کرد
_ولم کنا
+هیش
۹.۹k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.