زندگی یک مافیا پارت ۱
ویو لونا
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۱۰ رفتم پاین دیدم مامان بابام بازم دارن سر اینکه جیمین بت کی ازدواج کنه حرف میزنن چون دوتا شرکت پولدار به پرد مادرم گفتن اگه جیمین داماد ما باشه باهم شریک میشمو ازین حرف ها رفتم صبحانه درست کردم و خودم یک لباس لش وشلوار لش پوشیدم مشکی پوشیدم و رفتم توی حیاط صدای جیمین و یک دختر میومد رفتم سمت صدا و رفتم پشت درخت ها قائم شدم(بچه ها همنطور که گقتم بابای لونا مافیاست و پولداره توی یک عمارت زندگی میکنه عمارت هم باغداره و دختر های میوه ی بزرگی داره)
دیدم جیمین با دختری حرف میزنه و میخنده من تاحالا ندیدم جیمین از ته دل بخنده
جیمین:ممنونم گه قبول کردی که بیای عمارت
کاترین:عزیزم من دوست دخترم من همیشه مال توم
کای خدا یعنی جیمین دوست دختر داره قلبم داشت تپشش بالا میرفت و..........
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۱۰ رفتم پاین دیدم مامان بابام بازم دارن سر اینکه جیمین بت کی ازدواج کنه حرف میزنن چون دوتا شرکت پولدار به پرد مادرم گفتن اگه جیمین داماد ما باشه باهم شریک میشمو ازین حرف ها رفتم صبحانه درست کردم و خودم یک لباس لش وشلوار لش پوشیدم مشکی پوشیدم و رفتم توی حیاط صدای جیمین و یک دختر میومد رفتم سمت صدا و رفتم پشت درخت ها قائم شدم(بچه ها همنطور که گقتم بابای لونا مافیاست و پولداره توی یک عمارت زندگی میکنه عمارت هم باغداره و دختر های میوه ی بزرگی داره)
دیدم جیمین با دختری حرف میزنه و میخنده من تاحالا ندیدم جیمین از ته دل بخنده
جیمین:ممنونم گه قبول کردی که بیای عمارت
کاترین:عزیزم من دوست دخترم من همیشه مال توم
کای خدا یعنی جیمین دوست دختر داره قلبم داشت تپشش بالا میرفت و..........
۲.۰k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.