زیر سایه ی آشوبگر p58
به وضوح برق نفرت رو توی چشماش میدیدم
_ولی پسر اول قوی موند....رفت دنبال انتقام....از آزمایشگاه پدرش تونست فرمول اون دارو رو پیدا کنه ،
و بره دنبال کار هایی که میخواد......با استفاده از اون دارو روی همون دوست نامرد پدرش کاری کرد که تک تک افرادی که باعث مرگ خانوادش شدن توی مهمونی جمع بشن ،
و بعد شروع به کشتن دونه به دونشون کرد
سوکجین با عصبانيت داد زد:
_مرتيکه حروم زادههههه....پس تو خانوادمو کشتییییی.....پس فطرتتتت
جاناتان تو یه حرکت خودش رو بهش نزدیک کرد مشتی تو صورتش کوبوند:
_پدر تو خانواده منو کشتتتت....اون باعث به خاک سیاه بشینممم...پدر تو زندگی منو نابود کرد...بابای من بهش اعتماد کرد ولی اون چییییی....اون رفیق چند سالش رو بخاطر پول فروختتتتت
_مادر و خواهرم چه گناهی کرده بودن که باید قربانی میشدن هاااااننننن
جاناتان پوزخندی زد:
_همونطور که مادر و برادر من هم بیگناه تاوان کصافت کاری بقیه رو دادن خانواده توهم باید تاوان میدادن
سرشو برگردوند سمتم
چند قدم اومد جلو
ترسم برم داشت
_و اما تو.....دلم میخواست بعد از گرفتن انتقامم زنم بشی.....ولی خب زمانی که این پرونده افتاد زیر دستت نقشم به مشکل خورد.....اگه اونقدر همه جا سرک نمیکشیدی و فضولی نمیکردی توهم الان اینجا نبودی
چیزی از تو جیبش بیرون آورد
عکس خانواده سوکجین که تو کمدش پیدا کردم:
_یکجا کنجکاوی هات به نفع من شد
پشت عکس رو نشون داد:
_فرمولی که مدت ها دنبالش بودم رو تو به راحتی پیدا کردی....به عقل هیچ کس نمیرسید فرمول اصلی چنین جایی باشه
با بغض نالیدم:
_بس کن جاناتان....این بازی رو تمومش کن
گوشه لبش رفت بالا
خم شد و دستشو رو گونم گذاشت
از گرمی دستش رو پوست سردم لرزیدم
_با اینکه هنوز چند نفر موندن ولی شاید اگه تو بخوای تمومش میکنم....اما اونجور که خودم بخوام تمومش میکنم
_تو مگه از من کینه نداری لعنتیییی...بزار ناتالی بره....با اون چیکار دارییی
_ولی پسر اول قوی موند....رفت دنبال انتقام....از آزمایشگاه پدرش تونست فرمول اون دارو رو پیدا کنه ،
و بره دنبال کار هایی که میخواد......با استفاده از اون دارو روی همون دوست نامرد پدرش کاری کرد که تک تک افرادی که باعث مرگ خانوادش شدن توی مهمونی جمع بشن ،
و بعد شروع به کشتن دونه به دونشون کرد
سوکجین با عصبانيت داد زد:
_مرتيکه حروم زادههههه....پس تو خانوادمو کشتییییی.....پس فطرتتتت
جاناتان تو یه حرکت خودش رو بهش نزدیک کرد مشتی تو صورتش کوبوند:
_پدر تو خانواده منو کشتتتت....اون باعث به خاک سیاه بشینممم...پدر تو زندگی منو نابود کرد...بابای من بهش اعتماد کرد ولی اون چییییی....اون رفیق چند سالش رو بخاطر پول فروختتتتت
_مادر و خواهرم چه گناهی کرده بودن که باید قربانی میشدن هاااااننننن
جاناتان پوزخندی زد:
_همونطور که مادر و برادر من هم بیگناه تاوان کصافت کاری بقیه رو دادن خانواده توهم باید تاوان میدادن
سرشو برگردوند سمتم
چند قدم اومد جلو
ترسم برم داشت
_و اما تو.....دلم میخواست بعد از گرفتن انتقامم زنم بشی.....ولی خب زمانی که این پرونده افتاد زیر دستت نقشم به مشکل خورد.....اگه اونقدر همه جا سرک نمیکشیدی و فضولی نمیکردی توهم الان اینجا نبودی
چیزی از تو جیبش بیرون آورد
عکس خانواده سوکجین که تو کمدش پیدا کردم:
_یکجا کنجکاوی هات به نفع من شد
پشت عکس رو نشون داد:
_فرمولی که مدت ها دنبالش بودم رو تو به راحتی پیدا کردی....به عقل هیچ کس نمیرسید فرمول اصلی چنین جایی باشه
با بغض نالیدم:
_بس کن جاناتان....این بازی رو تمومش کن
گوشه لبش رفت بالا
خم شد و دستشو رو گونم گذاشت
از گرمی دستش رو پوست سردم لرزیدم
_با اینکه هنوز چند نفر موندن ولی شاید اگه تو بخوای تمومش میکنم....اما اونجور که خودم بخوام تمومش میکنم
_تو مگه از من کینه نداری لعنتیییی...بزار ناتالی بره....با اون چیکار دارییی
۴۰.۴k
۱۸ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.