تکبارتی
تکبارتی
موضوع: وقتی جونکوک و ات میرن بار
جونکوک: های من جئون جونکوک هستم 29 سالمه و یک مافیای مخفی هستم که جز همسرم ات و همکارام کسی خبر نداره امشب به بار دعوت شودیم ولی اصلن دلم نیست که بریم چون بزرگ ترین دشمنم اونجاس ولی چاره ای هم ندارم
ات: منم که قبلن معرفی شودم وقت اینکه منم 23 سالمه و الان به شدت توی لباس چی بپوشم موندم هیچی لباس ندارمممممم
جونکوک: بخدا قسم تو از من بیشتر لباس دارییی کمد نگاه🥴
ات: 😒الان من چی بپوشم جنابعالی خوشش بیاد گیر نده
جونکوک: یه لباس اسپرت
ات: نومخوام
جونکوک: 😂
ات: اصلن قهرم
جونکوک: قهر نکن برات لباس خریدم
ات: عهههه ببینم واییی چه خوشگله الحق که خوش سلیقه ای
جونکوک: مخصوص تو انتخاب همسر 😎
ات: دقیقنن 😁
آدمین: اماده شودن رفتن تو ماشین بعد رسیدن به معروف ترین بار در سئول
ات: اوه چه جایی
جونکوک: جای همیشگی منو رفیقام
ات: خب دیگه چی چشمم روشن 😒💔
جونکوک: یاا ناراحت نشو برای خیلی پیشه
ات: خب باشه
جونکوک: افرین رفتیم داخل
خدمتکار: خوش اومدین
جونکوک: مرسی
تهیونگ: عه کوک اومد ( بهترین دوست جونکوک از بچگی)
جونکوک: سلام رفیق ات مشروب نمیخوری از کنار منم جای نرو
چند دقیقه بعد
ات: اوف حوصلم سر رفته کوک رفت دستشویی (یهو یه مرد میاد میشینه بغل ات)
مرد: به به چه خانم زیبایی
ات: برو کنار
مرد: برای چی تنها نشستی
ات: به تو چه ( به زور میخواد ات بغل کنه) گمشو
جونکوک: عوضی چیکار میکنی (عربده)
مرد: برو رد کارت
جونکوک: خفه (چک میزنه تو صورت مرد و ات محکم دستش میگیره میرن بیرون) سوار شو
ات: کوک آروم باش تروخدا
جونکوک: برای چی نیومدی منو صدا بزنی برای چی گذلشتی دست به بدنت بزنه
ات: کوک زورم نمیرسید (گریه)
جونکوک: یااا گریه نکن ببخشید ترسوندمت
ات: تقصیر من نبود (گریه)
جونکوک: باشه باشه فدا سرت
ات: 🥺
جونکوک: (بغلش میکنه) میگما من تو خونه با شما کار دارم
ات: من فرار میکنم
جونکوک: هر جا بری پیدات میکنم
ات: عجب🥴
موضوع: وقتی جونکوک و ات میرن بار
جونکوک: های من جئون جونکوک هستم 29 سالمه و یک مافیای مخفی هستم که جز همسرم ات و همکارام کسی خبر نداره امشب به بار دعوت شودیم ولی اصلن دلم نیست که بریم چون بزرگ ترین دشمنم اونجاس ولی چاره ای هم ندارم
ات: منم که قبلن معرفی شودم وقت اینکه منم 23 سالمه و الان به شدت توی لباس چی بپوشم موندم هیچی لباس ندارمممممم
جونکوک: بخدا قسم تو از من بیشتر لباس دارییی کمد نگاه🥴
ات: 😒الان من چی بپوشم جنابعالی خوشش بیاد گیر نده
جونکوک: یه لباس اسپرت
ات: نومخوام
جونکوک: 😂
ات: اصلن قهرم
جونکوک: قهر نکن برات لباس خریدم
ات: عهههه ببینم واییی چه خوشگله الحق که خوش سلیقه ای
جونکوک: مخصوص تو انتخاب همسر 😎
ات: دقیقنن 😁
آدمین: اماده شودن رفتن تو ماشین بعد رسیدن به معروف ترین بار در سئول
ات: اوه چه جایی
جونکوک: جای همیشگی منو رفیقام
ات: خب دیگه چی چشمم روشن 😒💔
جونکوک: یاا ناراحت نشو برای خیلی پیشه
ات: خب باشه
جونکوک: افرین رفتیم داخل
خدمتکار: خوش اومدین
جونکوک: مرسی
تهیونگ: عه کوک اومد ( بهترین دوست جونکوک از بچگی)
جونکوک: سلام رفیق ات مشروب نمیخوری از کنار منم جای نرو
چند دقیقه بعد
ات: اوف حوصلم سر رفته کوک رفت دستشویی (یهو یه مرد میاد میشینه بغل ات)
مرد: به به چه خانم زیبایی
ات: برو کنار
مرد: برای چی تنها نشستی
ات: به تو چه ( به زور میخواد ات بغل کنه) گمشو
جونکوک: عوضی چیکار میکنی (عربده)
مرد: برو رد کارت
جونکوک: خفه (چک میزنه تو صورت مرد و ات محکم دستش میگیره میرن بیرون) سوار شو
ات: کوک آروم باش تروخدا
جونکوک: برای چی نیومدی منو صدا بزنی برای چی گذلشتی دست به بدنت بزنه
ات: کوک زورم نمیرسید (گریه)
جونکوک: یااا گریه نکن ببخشید ترسوندمت
ات: تقصیر من نبود (گریه)
جونکوک: باشه باشه فدا سرت
ات: 🥺
جونکوک: (بغلش میکنه) میگما من تو خونه با شما کار دارم
ات: من فرار میکنم
جونکوک: هر جا بری پیدات میکنم
ات: عجب🥴
۶۱۵
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.