پارت33
پارت33
ویو کوک
نامجون هیونگ جلویما حرکت میکر تقریبا بعد 45مین رسیدیم به یک رستوران که خیلی از بریون قسنگ
بود
رفتیم داخل حدس میزدم که
داخلش از بیرون قشنگ تر باشه
کوک جین جیمین. واووووو
کوک. ما تا الان اینجا رو بلد نبودیم برای همین نیومده بودیم پس
ته ته راست میگفتی هیونگ بهترین رستوران ها رو بلده
نامجون. من و یونگی و ته همه ی رستوران های سئول رو بلدیم
میدونید بزرگتر های همیشه چیز های
بیشتری میدونن😇😌
جین. خب من دیگه نمیتونم وایسم بیاین بریم سفارش بدیم
رفتیم نشستیم روی یک میز هفت نفره با اینکه شیش نفر بودیم ولی صندلی شیش نفره نداشتن
یک صندلی اضاف اومد که بین ته و یونگی هیونگ فاصله مینداخت گارسون اومد و سفارشامون رو گرفت
بعد 5مین کهگارسون رفته بود ی دختره اومد و نشست روی صندلی خالی که بین ته و یونگی هیونگ بود وقتی اولش فکر کردم میخواد صندلی رو ببره ولی بعد دیدم نشست راستش خیلی عصبی شده بودم پس به حرف اومدم و گفتم
کوک. ببخشید چرا اینجا نشستید؟(عصبی)
جیمین. ببخشید چرا اینجا نشستید؟
(عصبی)
ویو نویسنده
کوک و جیمین همزمان و با عصبانیت گفتند و بعد به هم نگاه کوتاهی کردن و دوباره نگاهشون رو دادن به دختره
دختره. به شما چه اومدم نشستم پیش ددیام
کوک جیمین. ددیات؟!(عصبانیت
بی نهایت)
دختره. اهوم
یونگی و ته انقد از دست اون دختره عصبی بود که چاقو میزدیشون جون در میومد
ته. چه گوهی خوردی؟!
یونگی. مثل اینکه دلت کتک میخواد
یونگی پاشد بزنش که ی دختره دیگه جلوش رو گرفت اما ماسک سیاه داشت مساکش رو اودر پایین اون رزی بود همه تعجب کرده بودن
که...
خمارییییییییییی
خب تا فردا خوداحافظظظظظظ🖐🏻
ویو کوک
نامجون هیونگ جلویما حرکت میکر تقریبا بعد 45مین رسیدیم به یک رستوران که خیلی از بریون قسنگ
بود
رفتیم داخل حدس میزدم که
داخلش از بیرون قشنگ تر باشه
کوک جین جیمین. واووووو
کوک. ما تا الان اینجا رو بلد نبودیم برای همین نیومده بودیم پس
ته ته راست میگفتی هیونگ بهترین رستوران ها رو بلده
نامجون. من و یونگی و ته همه ی رستوران های سئول رو بلدیم
میدونید بزرگتر های همیشه چیز های
بیشتری میدونن😇😌
جین. خب من دیگه نمیتونم وایسم بیاین بریم سفارش بدیم
رفتیم نشستیم روی یک میز هفت نفره با اینکه شیش نفر بودیم ولی صندلی شیش نفره نداشتن
یک صندلی اضاف اومد که بین ته و یونگی هیونگ فاصله مینداخت گارسون اومد و سفارشامون رو گرفت
بعد 5مین کهگارسون رفته بود ی دختره اومد و نشست روی صندلی خالی که بین ته و یونگی هیونگ بود وقتی اولش فکر کردم میخواد صندلی رو ببره ولی بعد دیدم نشست راستش خیلی عصبی شده بودم پس به حرف اومدم و گفتم
کوک. ببخشید چرا اینجا نشستید؟(عصبی)
جیمین. ببخشید چرا اینجا نشستید؟
(عصبی)
ویو نویسنده
کوک و جیمین همزمان و با عصبانیت گفتند و بعد به هم نگاه کوتاهی کردن و دوباره نگاهشون رو دادن به دختره
دختره. به شما چه اومدم نشستم پیش ددیام
کوک جیمین. ددیات؟!(عصبانیت
بی نهایت)
دختره. اهوم
یونگی و ته انقد از دست اون دختره عصبی بود که چاقو میزدیشون جون در میومد
ته. چه گوهی خوردی؟!
یونگی. مثل اینکه دلت کتک میخواد
یونگی پاشد بزنش که ی دختره دیگه جلوش رو گرفت اما ماسک سیاه داشت مساکش رو اودر پایین اون رزی بود همه تعجب کرده بودن
که...
خمارییییییییییی
خب تا فردا خوداحافظظظظظظ🖐🏻
۴.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.