بعد از سالها

--|•---‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌
بعد از سالها
اتفاقی،
دقیقاً آنجا که جانَم به لب رسیده بود تا فراموشش کنم،
دیدَمَش...
همانجایی
که پاتوقِ تمامِ عاشقانه هایمان بود!
دست در دستِ مردی که عجیب شبیه من؛
مدلِ عینکش
موهایش
لباس پوشیدنش
لبخندش
راه رفتنش...
هر دو خشکمان زد
زمان گیر کرده بود و انگار عقربه ها
هم باورشان نمیشد این اتفاق را...
یک دستش را همسرش قفل کرده بود و
دستِ دیگرش را پسری که شیرین ترین بچه ی دنیا بود!
نشستند میزِ پشتِ سرم
این عجیب ترین فاصله ای بود که در عینِ نزدیکی داشتیم
اسم من را صدا زد!
برگشتم
اما..
پسرش جوابش را داد...
---•|❄ ️ 🌩 |•---‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
telegram.me/x_shaeraneh_x
دیدگاه ها (۴)

وقتی که ردپای تو در سبزه زار نیستاین سبزه های از سر عادت بها...

به دنبال کسی در این خیابانها نمی گردمفقط این قدر می دانم که ...

سالهاستشناسنامه ام را بادها ورق می‌زنند، وَ شمع های بودنم را...

💠 💠 💠 💠 مَن بَرای ِ تو چَتری بیش نبودم…بـاران که تَمام شُدفَ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط