دلم تنگه جمعه صباس خونه مادربزرگ با بوی کله پاچه بیدار می
دلم تنگه جمعه صباس خونه مادربزرگ با بوی کله پاچه بیدار میشدیم همه دور هم اون دو نفریم که دوست نداشتن یه تخم مرغ نیمرو میکردن...
دلم تنگه اون ذوق و شوقیه که داشتیم اون خاله بازیا...قایم موشکا...بازی با بچه های کوچه...
چه حالی داشت اون موقع ها زمان عین یه ابر تند و سری رد شد...
حالا دیگه اون خونه هه نیست که بریم با بچه های همسایه بازی کنیم یواشکی پول کش بریم از جیب بزرگترها بریم یخمک بخریم...
خیلی زود گذشت ولی من هنوزم دلم برای اونجا تنگ میشه و میخوام برگردم انگار خونه خودم بوده..
میرفتیم مسجد و این ور اونور...
کلی ذوق میکردیم و تا آخر شب تو کوچه می موندیم و منگ خواب برمیگشتیم صبحشم که بیدار میشدیم می فهمیدیم نصفه شبی بغلمون کردن گذاشتن تو ماشین برگشدیم خونه...
ولی هیچ وقت نمیدونستم یه روز که از اونجا برگشدیم خونه خودمون دیگه قرار نیست بریم و اون لحظاتو تجربه کنیم...
حسرت یبار دیگه خونه مامان بزرگ بدلم مونده🙃💔🌑✨
دلم تنگه اون ذوق و شوقیه که داشتیم اون خاله بازیا...قایم موشکا...بازی با بچه های کوچه...
چه حالی داشت اون موقع ها زمان عین یه ابر تند و سری رد شد...
حالا دیگه اون خونه هه نیست که بریم با بچه های همسایه بازی کنیم یواشکی پول کش بریم از جیب بزرگترها بریم یخمک بخریم...
خیلی زود گذشت ولی من هنوزم دلم برای اونجا تنگ میشه و میخوام برگردم انگار خونه خودم بوده..
میرفتیم مسجد و این ور اونور...
کلی ذوق میکردیم و تا آخر شب تو کوچه می موندیم و منگ خواب برمیگشتیم صبحشم که بیدار میشدیم می فهمیدیم نصفه شبی بغلمون کردن گذاشتن تو ماشین برگشدیم خونه...
ولی هیچ وقت نمیدونستم یه روز که از اونجا برگشدیم خونه خودمون دیگه قرار نیست بریم و اون لحظاتو تجربه کنیم...
حسرت یبار دیگه خونه مامان بزرگ بدلم مونده🙃💔🌑✨
۳.۱k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.