دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۱۱۱🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
یوری: چی فکر کردی یعنی یادم نبود با اون دختره رفتی تو اتاق کوک: چی یوری: درسته م.ست بودم ولی اینو حداقل یادمه کوک: کوچولو تو حتی نمیدونی کسی که باهاش رقصیدی میخواست لم.ست کنه یوری: سوهو!😳 کوک: ارع همون سوهو جونت حالا بکش کنار و بعد از کنارم رد شد وای من چیکار کردم یوری: کوک ..کوککک با درد به زور از اتاق خارج شدم ولی کوک نبود انگار رفته بود یعنی الان واقعا قهر کرد
❤️🩹✨️پرش زمانی به ۱۰ شب✨️ ❤️🩹
صدای در خونه اومد کوک بود غذارو رو میز چیده بودم که کوک اومد تو کوک: نمیخورم (سرد) یوری: اما کوک: بیرون غذا خوردم شب بخیر (سرد) و رفت بالا بعد جمع کردن ظرفا رفتم بالا در اتاقمون رو باز کردم ولی کوک نبود یوری: کوک کجایی کوک: من تو این اتاق نمیخوام میتونی همینجا بخوابی من امشب میرم اونیکی اتاق (سرد) یوری: ا.. کوک دربست و رفت با بغض رفتم رو تخت دراز کشیدم خوابیدم
✨️❤️🩹پرش زمانی به ساعت ۳ شب ✨️❤️🩹
از خواب پریدم حالت تهوع داشتم سریع رفتم تو دست شویی حموم و بالا آوردم حالم بد بود ولی باز رفتم رو تخت دراز کشیدم که بخوابم خستم ..خیلی خستم
❤️🩹✨️پرش زمانی به ۱ هفته بعد✨️❤️🩹
تو این ی هفته بدجور حالت تهوع داشتم و خوابم میومد اونم خیلی کوک تو این ی هفته هنوز باهام سرد بود شبا توی اتاق دیگه میخوابید غذا بیرون میخورد دلم ..اصلا دلم چیه تمام جونم براش تنگ شده کنارم هستش ولی انگار اصلا نیست (بغض) داشتم ظرف هارو میشستم ساعت ۱۲ شب بود کوک هنوز نیومده بود از پله ها اومدم بالا کع از هوش رفتم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
هعی تو این ی هفته با کوچولو سرد بودم شبا دیر میرفتم شام بیرون میخوردم پیشش نمیخوابیدم که ادب شه ولی انگار داشتم خودم رو اذیت میکردم دیر میرفتم خونه که نگران بشه ولی خودم ناراحتش میشدم شام رو بیرون میخوردم ولی دلم برای برای دست پخت سوختش تنگ شده بود باهاش سرد بودم ولی دلم برای قور زدناش تنگ میشد کنارش نمیخوابیدم ولی دلم برای بغلش تنگ شده بود از همه بدتر این بود که بغضش رو میدیدم ولی نمیتونستم کاری کنم...💔...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
⛓️🔗 پارت ۱۱۱🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
یوری: چی فکر کردی یعنی یادم نبود با اون دختره رفتی تو اتاق کوک: چی یوری: درسته م.ست بودم ولی اینو حداقل یادمه کوک: کوچولو تو حتی نمیدونی کسی که باهاش رقصیدی میخواست لم.ست کنه یوری: سوهو!😳 کوک: ارع همون سوهو جونت حالا بکش کنار و بعد از کنارم رد شد وای من چیکار کردم یوری: کوک ..کوککک با درد به زور از اتاق خارج شدم ولی کوک نبود انگار رفته بود یعنی الان واقعا قهر کرد
❤️🩹✨️پرش زمانی به ۱۰ شب✨️ ❤️🩹
صدای در خونه اومد کوک بود غذارو رو میز چیده بودم که کوک اومد تو کوک: نمیخورم (سرد) یوری: اما کوک: بیرون غذا خوردم شب بخیر (سرد) و رفت بالا بعد جمع کردن ظرفا رفتم بالا در اتاقمون رو باز کردم ولی کوک نبود یوری: کوک کجایی کوک: من تو این اتاق نمیخوام میتونی همینجا بخوابی من امشب میرم اونیکی اتاق (سرد) یوری: ا.. کوک دربست و رفت با بغض رفتم رو تخت دراز کشیدم خوابیدم
✨️❤️🩹پرش زمانی به ساعت ۳ شب ✨️❤️🩹
از خواب پریدم حالت تهوع داشتم سریع رفتم تو دست شویی حموم و بالا آوردم حالم بد بود ولی باز رفتم رو تخت دراز کشیدم که بخوابم خستم ..خیلی خستم
❤️🩹✨️پرش زمانی به ۱ هفته بعد✨️❤️🩹
تو این ی هفته بدجور حالت تهوع داشتم و خوابم میومد اونم خیلی کوک تو این ی هفته هنوز باهام سرد بود شبا توی اتاق دیگه میخوابید غذا بیرون میخورد دلم ..اصلا دلم چیه تمام جونم براش تنگ شده کنارم هستش ولی انگار اصلا نیست (بغض) داشتم ظرف هارو میشستم ساعت ۱۲ شب بود کوک هنوز نیومده بود از پله ها اومدم بالا کع از هوش رفتم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
هعی تو این ی هفته با کوچولو سرد بودم شبا دیر میرفتم شام بیرون میخوردم پیشش نمیخوابیدم که ادب شه ولی انگار داشتم خودم رو اذیت میکردم دیر میرفتم خونه که نگران بشه ولی خودم ناراحتش میشدم شام رو بیرون میخوردم ولی دلم برای برای دست پخت سوختش تنگ شده بود باهاش سرد بودم ولی دلم برای قور زدناش تنگ میشد کنارش نمیخوابیدم ولی دلم برای بغلش تنگ شده بود از همه بدتر این بود که بغضش رو میدیدم ولی نمیتونستم کاری کنم...💔...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
۸.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.