مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟒𝟐
بعد از ۵۰ مین رسیدم ماشین گزاشتم جایی که پیش خدمت ها راه نمایی می کردن بعد یه نگاه تو آینه به خودم کردم کیفم رو برداشتم رفتم داخل مهمونی(گایز یه نکته راجب مهمونی کوک یادتونه توی یکی از پارت ها کوک گفت چه جوری به دختر مورد علاقه ام اعتراف کنم ؟ ات هم بهش پیشنهاد داد کوک کمی تغییر داد ایده رو ولی مهمونی توی ویلای ساحلی کوک )رفتم تو دیدم میا و نایون و رزی(رزی خواهر کوک)دارن با هم حرف می زنن تا منو دیدن سریع اومدن طرفم
=سلامممم چطوریییییی دختر دلم برات یه ذره شده بوداااا(باذوق)
_وای نایون جونمم دلم منم برات تنگه
"به به خوشگل کردیااااا
_همینجوری می خاستم روی یک نفره رو کم کنم(نیشخند)
(علامت رزی £)
£به به زن د....
رزی اومد حرفش رو کامل کنه که میا و نایون هماهنگ گفتن
="رزییییییی
£ببخشید ببخشید(خنده)
£به به ات خوشگل خودمممم
_سلام رزی قشنگنمممممم
£میگم احیانن نمی خوای روی دختری که کوک می خواد بهش اعتراف کنه رو بگیری؟!(چشمک)
_اوففففف نه بابا ... من یه شوخی کردمممم
=باشه باشه
_درد
بعد همه باهم خندیدم
دیدم اون ور جونگکوک و تهیونگ و جیمین و یه پسره که هیکلش شبیه پسرا بود دارن با هم حرف می زنن روبا رزی گفتم
_میگم رزی شی اون پسره کیه کنار پسرا؟!
£آها اون پارتنر منه(کمی خجالت)
_اووو شیطون اسمش چیه؟ ولی خدایی به هم میاد
£مرسی عسلم اممم اسمش شوگا عه تو و ک...
="رزییییی
£ببخشید بخشید(خنده)
_دخترا خیلی مشکوک می زنید هااااا
"£=کی ما نع
اومدم جواب بدم دیدم پسرا دارن میان طرفمون
+سلام سلام ات خانمییی
_سلام آقا خرگوشه
_+(خنده)
÷سلام خواهر خوشگلم
_سلام اوپا جونم
&ات شییییی
_جمین شیییی
(علامت شوگا :)
:سلام خوش بختم شوگا هستم
_سلام ات هستم همچینین
کمی گذشت که کوک رفت پشت میکروفون و گفت
+خب ممنون از دوستان گلم که امشب اومدین با با پرنسس من آشنا بشین خب دیگه ....
بعد موزیسین ها شروع کردن به نواختن نمیدونم چرا ولی بغضم گرفته بود نگاهمو از کوک گرفتم رفتم کنار ساحل
به دریا نگاه می کردم که یهووو نور افتاد رو من برگشتم دیدم کوک داره با یه دست گل خیلییییی بزرگ قرمز میاد طرفم شوک شدم اومد رسید به گفت
+خانم ات کسی زیبایی ماه توی صورتشه و چشماش مثل یه دریاس دوست دارم♡
رفتم تو شوک یعنی اون دختره من بودم؟!
دستام رو از شوک گذاشتم رو دهنم و گفتم
_جناب جئون باید بهتون بگم که من دوستون ندارم!
اینو که گفتم قیافه همه بد جور رفت تو هم بعد ادامه دادم
_من عاشقتم !♡
بعد دسته گل رو از کوک گرفتم که محکم بغلم کرد
بعد آروم تو گوشم گفت
_خوشگلم اینجا سینگل یکم زیاده بوس رو بعدا بهت می دم(صدای بم)
_(خنده)
خلاصه اون شب کلی خوش گذروندیم که دیگه نزدیک ساعت ۲ صبح بود که کم کم همه رفتن من می خاستم برم که کوک دستم گرفت و گفت(بچه ها کوک و ات تنهان اونم کناره ساحل تصویر کنید عررر رر)
+پرنسس کجا؟!
_بانی کوک من دیگه باید برم کار دارم
+یعنی یه بوس نمی دی؟
اینو گفت گونه هام مثل گوجه سرخ شد
_کوککککککک
+باشه باشه بیا برسوندمت(خنده)
_آخه ماشین دارم
+باشه کشتی منوووو ماشین فردا برات می یارم
_باشه باشه بریم(لبخند)
بعد رفتم تو ماشین کوک منو رسوند محکم بغلم کرد گردنم بو کرد تو گوشم گفت
+خیلی دوست دارم♡
_منم♡
_میگم دیر وقت نیست نمی ترسی؟
+خب آره شاید دزد منو ببره کلیه هام رو در بیاره
_آره نگران شدم
+خب میشه امشب پیش تو باشم؟!
_اممممممم
+لطفااااااا(کیوت)
_باشه بیا بالا
کوک ماشینش گذاشت تو پارکینگ با هم رفتیم تو خونه
+چه خونه ی خوشگلیییی
_مرسییییی
رفتم براش لباس آوردم گفتم
_این هارو بپوش منم برم لباسمو عوض کنم
+لباس های کیه؟!(تعجب)
_مال تهیونگ دیگهههه می خای مال کی باشه؟!
+آها آره باشه
رفتم تو اتاقم در بستم رفتم تو بالشت جیغغغ زدم واییییییییییی بلخره منم از سینگلی در اومدم رفتم آرایشم پاک کردم و آی رسان زدم رفتم wcکار های لازم کردم اومدم بیرون لباسمو با یه لباس خواب مناسب عوض کردم موهامو شونه زدم و بافتم که در اتاقم زده شد کوک گفت
+ات میشه بیام تو؟!
_ آره بیا
+آخیییی تو چقدر نازی (کیوت)
_مرسیییی
+راستی مگه تو نباید فعلا پیراهن تابستونی بپوشی؟!
_چرا ولی دیگه زخم هام بهترن فقط صبح ها باید روش کرم بزنم جاش نمونه
+آها
+خب دیگه...
اینو که گفت پرتم کرد رو تخت روم خیمه زد و گفت
+خب بیبی به کار خودمون برسیم(با صدای بم)
این جوری که کرد دوباره ترس وجودم گرفت حس بدی داشتم بدنم قفل کرد بود
_کو...ک م..ن ....هنو..ز...(ترسیده)
خمارییییییی🌚🦋
اسلاید ۲ لباس ات
اسلاید ۳ لباس کوک
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟒𝟐
بعد از ۵۰ مین رسیدم ماشین گزاشتم جایی که پیش خدمت ها راه نمایی می کردن بعد یه نگاه تو آینه به خودم کردم کیفم رو برداشتم رفتم داخل مهمونی(گایز یه نکته راجب مهمونی کوک یادتونه توی یکی از پارت ها کوک گفت چه جوری به دختر مورد علاقه ام اعتراف کنم ؟ ات هم بهش پیشنهاد داد کوک کمی تغییر داد ایده رو ولی مهمونی توی ویلای ساحلی کوک )رفتم تو دیدم میا و نایون و رزی(رزی خواهر کوک)دارن با هم حرف می زنن تا منو دیدن سریع اومدن طرفم
=سلامممم چطوریییییی دختر دلم برات یه ذره شده بوداااا(باذوق)
_وای نایون جونمم دلم منم برات تنگه
"به به خوشگل کردیااااا
_همینجوری می خاستم روی یک نفره رو کم کنم(نیشخند)
(علامت رزی £)
£به به زن د....
رزی اومد حرفش رو کامل کنه که میا و نایون هماهنگ گفتن
="رزییییییی
£ببخشید ببخشید(خنده)
£به به ات خوشگل خودمممم
_سلام رزی قشنگنمممممم
£میگم احیانن نمی خوای روی دختری که کوک می خواد بهش اعتراف کنه رو بگیری؟!(چشمک)
_اوففففف نه بابا ... من یه شوخی کردمممم
=باشه باشه
_درد
بعد همه باهم خندیدم
دیدم اون ور جونگکوک و تهیونگ و جیمین و یه پسره که هیکلش شبیه پسرا بود دارن با هم حرف می زنن روبا رزی گفتم
_میگم رزی شی اون پسره کیه کنار پسرا؟!
£آها اون پارتنر منه(کمی خجالت)
_اووو شیطون اسمش چیه؟ ولی خدایی به هم میاد
£مرسی عسلم اممم اسمش شوگا عه تو و ک...
="رزییییی
£ببخشید بخشید(خنده)
_دخترا خیلی مشکوک می زنید هااااا
"£=کی ما نع
اومدم جواب بدم دیدم پسرا دارن میان طرفمون
+سلام سلام ات خانمییی
_سلام آقا خرگوشه
_+(خنده)
÷سلام خواهر خوشگلم
_سلام اوپا جونم
&ات شییییی
_جمین شیییی
(علامت شوگا :)
:سلام خوش بختم شوگا هستم
_سلام ات هستم همچینین
کمی گذشت که کوک رفت پشت میکروفون و گفت
+خب ممنون از دوستان گلم که امشب اومدین با با پرنسس من آشنا بشین خب دیگه ....
بعد موزیسین ها شروع کردن به نواختن نمیدونم چرا ولی بغضم گرفته بود نگاهمو از کوک گرفتم رفتم کنار ساحل
به دریا نگاه می کردم که یهووو نور افتاد رو من برگشتم دیدم کوک داره با یه دست گل خیلییییی بزرگ قرمز میاد طرفم شوک شدم اومد رسید به گفت
+خانم ات کسی زیبایی ماه توی صورتشه و چشماش مثل یه دریاس دوست دارم♡
رفتم تو شوک یعنی اون دختره من بودم؟!
دستام رو از شوک گذاشتم رو دهنم و گفتم
_جناب جئون باید بهتون بگم که من دوستون ندارم!
اینو که گفتم قیافه همه بد جور رفت تو هم بعد ادامه دادم
_من عاشقتم !♡
بعد دسته گل رو از کوک گرفتم که محکم بغلم کرد
بعد آروم تو گوشم گفت
_خوشگلم اینجا سینگل یکم زیاده بوس رو بعدا بهت می دم(صدای بم)
_(خنده)
خلاصه اون شب کلی خوش گذروندیم که دیگه نزدیک ساعت ۲ صبح بود که کم کم همه رفتن من می خاستم برم که کوک دستم گرفت و گفت(بچه ها کوک و ات تنهان اونم کناره ساحل تصویر کنید عررر رر)
+پرنسس کجا؟!
_بانی کوک من دیگه باید برم کار دارم
+یعنی یه بوس نمی دی؟
اینو گفت گونه هام مثل گوجه سرخ شد
_کوککککککک
+باشه باشه بیا برسوندمت(خنده)
_آخه ماشین دارم
+باشه کشتی منوووو ماشین فردا برات می یارم
_باشه باشه بریم(لبخند)
بعد رفتم تو ماشین کوک منو رسوند محکم بغلم کرد گردنم بو کرد تو گوشم گفت
+خیلی دوست دارم♡
_منم♡
_میگم دیر وقت نیست نمی ترسی؟
+خب آره شاید دزد منو ببره کلیه هام رو در بیاره
_آره نگران شدم
+خب میشه امشب پیش تو باشم؟!
_اممممممم
+لطفااااااا(کیوت)
_باشه بیا بالا
کوک ماشینش گذاشت تو پارکینگ با هم رفتیم تو خونه
+چه خونه ی خوشگلیییی
_مرسییییی
رفتم براش لباس آوردم گفتم
_این هارو بپوش منم برم لباسمو عوض کنم
+لباس های کیه؟!(تعجب)
_مال تهیونگ دیگهههه می خای مال کی باشه؟!
+آها آره باشه
رفتم تو اتاقم در بستم رفتم تو بالشت جیغغغ زدم واییییییییییی بلخره منم از سینگلی در اومدم رفتم آرایشم پاک کردم و آی رسان زدم رفتم wcکار های لازم کردم اومدم بیرون لباسمو با یه لباس خواب مناسب عوض کردم موهامو شونه زدم و بافتم که در اتاقم زده شد کوک گفت
+ات میشه بیام تو؟!
_ آره بیا
+آخیییی تو چقدر نازی (کیوت)
_مرسیییی
+راستی مگه تو نباید فعلا پیراهن تابستونی بپوشی؟!
_چرا ولی دیگه زخم هام بهترن فقط صبح ها باید روش کرم بزنم جاش نمونه
+آها
+خب دیگه...
اینو که گفت پرتم کرد رو تخت روم خیمه زد و گفت
+خب بیبی به کار خودمون برسیم(با صدای بم)
این جوری که کرد دوباره ترس وجودم گرفت حس بدی داشتم بدنم قفل کرد بود
_کو...ک م..ن ....هنو..ز...(ترسیده)
خمارییییییی🌚🦋
اسلاید ۲ لباس ات
اسلاید ۳ لباس کوک
۱۰.۸k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.