فیک کوک💜

ادامه پارت دهم
ویو ا.ت
ماریا: ارباب جوان به باغچه دعوتتون کرده(خنده)
ا.ت: واقعا الان حاضر میشم(شگفت زده)
....
یه لباس خیلی خوب پوشیدم و موهام هم بستم
ماریا: بنظرم بیا این عطر رو هم بزن اسمش نیلوفر آبیه
ا.ت: باشه
عطر رو هم زدم رایحه ی خوبی داشت از آسانسور به طبقه اول رفتیم خدمه ها جلوی در منتظر بودن پیاده شدیم توی راه لووابا رو دیدم طی این مدت فهمیدم برای مقام باید اون رو ضعیف تر کنم و اینکه اون یه بانو هست و من هنوزم خانمم هیممم تعظیمی کردم
(علامت لووابا =)
=کجا میری
ا.ت: فکر نکنم نیاز باشه بدونین ولی حالا که اصرار دارین به باغچه کنار کوک میرم
=چی چطور جرات میکنی اسم کوچیک ایشون رو به زبون بیاری
ا.ت: شما این اجازه رو ندارین؟ هه ولی من دارم(خنده)
با خم کردن سرم ازش دور شدم چقدر حس باحالیه وقتی حرصش میدم
دیدم کوک توی باغچه منتظره مثل یه فضای پیکنیکی بود وایستاده بود وقتی منو دید دستاش رو باز کرد و دویدم بغلش وقتی میبینمش انگار بچه شدم سفت بغلش کردم
کوک: صبحانه خوردی؟
ا.ت: نخیرم
کوک: پس منتظر چی ای؟ بیا بشینیم

ویو کوک


(لباس ا.ت برای رفتن به باغچه رو گذاشتم اسلاید 2)
پایان پارت دهم
شرطا 15 تا لایک 25 تا هم کامنت❤️