عشق اجباری مافیا پارت 4
جیمین:از خداتم باشه با من ازدواج کنی هیچکس دوست نداره باهات ازدواج کنه و اینکه بعد ازدواج تو کار های من هیچ دخالتی نمی کنی من دوست دختر دارم و قرار نیست ولش کنم و اتاق هامون هم جداست.پس الکی فکر و خیال نکن.
فردا هم قراره بریم لباس عروس بگیریم.
ا/ت:ب باشه.
جیمین:چه هرزه ی حرف گوش کنی هستی خوبه. امروز نیا عمارت من . من وسایلتو می برم فردا بعد خریدن لباس عروس بیا حالا هم گمشو از ماشینم بیرون.
*پرش زمانی به وقتی که میرن لباس عروسی بگیرن.
*دم مزون
خانم:سلام خوش اومدید بفرمایید داخل.
جیمین:سلام مرسی.
خانم:چه همسرتون خوش هیکل و خوشگن حتما همهی لباسا بهشون میاد و اینکارو برای ما سخت می کنه.
جیمین:اون فقط یه هرزه است.
خانم:چی گفتین؟
ا/ت:همسرم خیلی شوخه. مرسی. شما زیباترین(تعارف های الکی😂)
جیمین:آخه من کی شدم همسرت خیلی خیال بافی نکن.(حالت آروم گفتش)
خانم:خوب از قبل آقای پارک(بابا ی جیمین) یه لباس براتون انتخاب کردن . پس امروز اونو می پوشیم و یه میکاپ تقریبا شبیه روز عروسی می کنیم که ببینیم چطور میشید.
ا/ت:مرسی
نیم ساعت گذشت و ا/ت حاضر شد.
خانم:حاضرید همسرتون رو ببینید ؟
جیمین:اره ببینم اون هرزه چجوری شده.
خانم:چی؟
جیمین:هیچی داشتم با خودم حرف میزدم.
خانم:خوب عروس خانم بفرمایید.
ویو جیمین
تو فکر لیا بودم(دوست دخترش) که یهو ا/ت اومد بیرون یه لحظه ناخودآگاه محو اون زیبایی شدم.(عکس لباس عروسی رو میزارم)
خانم:فکر کنم خوشتون اومده از عروس خانم.
جیمین :اره خوبه بریم.
..........
ادامه دارد و.......
#فیک #سناریو #وانشات
ساری اگه بد بودد.مایل به حمایت؟؟✨
فردا هم قراره بریم لباس عروس بگیریم.
ا/ت:ب باشه.
جیمین:چه هرزه ی حرف گوش کنی هستی خوبه. امروز نیا عمارت من . من وسایلتو می برم فردا بعد خریدن لباس عروس بیا حالا هم گمشو از ماشینم بیرون.
*پرش زمانی به وقتی که میرن لباس عروسی بگیرن.
*دم مزون
خانم:سلام خوش اومدید بفرمایید داخل.
جیمین:سلام مرسی.
خانم:چه همسرتون خوش هیکل و خوشگن حتما همهی لباسا بهشون میاد و اینکارو برای ما سخت می کنه.
جیمین:اون فقط یه هرزه است.
خانم:چی گفتین؟
ا/ت:همسرم خیلی شوخه. مرسی. شما زیباترین(تعارف های الکی😂)
جیمین:آخه من کی شدم همسرت خیلی خیال بافی نکن.(حالت آروم گفتش)
خانم:خوب از قبل آقای پارک(بابا ی جیمین) یه لباس براتون انتخاب کردن . پس امروز اونو می پوشیم و یه میکاپ تقریبا شبیه روز عروسی می کنیم که ببینیم چطور میشید.
ا/ت:مرسی
نیم ساعت گذشت و ا/ت حاضر شد.
خانم:حاضرید همسرتون رو ببینید ؟
جیمین:اره ببینم اون هرزه چجوری شده.
خانم:چی؟
جیمین:هیچی داشتم با خودم حرف میزدم.
خانم:خوب عروس خانم بفرمایید.
ویو جیمین
تو فکر لیا بودم(دوست دخترش) که یهو ا/ت اومد بیرون یه لحظه ناخودآگاه محو اون زیبایی شدم.(عکس لباس عروسی رو میزارم)
خانم:فکر کنم خوشتون اومده از عروس خانم.
جیمین :اره خوبه بریم.
..........
ادامه دارد و.......
#فیک #سناریو #وانشات
ساری اگه بد بودد.مایل به حمایت؟؟✨
۳۰.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.