p2
یهو احساس کردم یکی یکی از روی پشت بوم خونه های توی کوچه افتاد پایین برگشتم دیدم ی پسر افتاده وسط کوچه و کسی هم اون دوروبرا نبود رفتم سمتش صورت با موهاش پوشیده شده بود
نشستم پیشش موها شو زدم کنار نگاهی بهش کردم چقدر خوشگل و جذاب بود
یورا: اقا؟ حالتون خوبه؟ اقا صدای منو میشنوید؟
داشتم صداش میکردم اما هیچ جوابی نمیداد
خواستم زنگ بزنم ب امبلانس
ک یهو پسره دستمو گرفت هم شوکه شده بودم هم ترسیده بودم
ی: ا... اقا.. حالتون خوبه؟... جاییتون درد میکنه؟..... بزاذید زنگ بزنم...
نزاشت حرفمو کامل کنم و با ی حرکت جای خوشو با من عوض کرد حالا من روی زمین بودم و اون روی من خیمه زده بود
کوک: هوممممم.... بنظرم خون شیرینی داری 😈
ی: چ.... چی؟
رنگ چشماش تغییر کرده بود وقتی پوزخند زد دندوناشو ک دیدیم بنظرم دندون نیشش زیادی بلند بود
سرشو برد سمت گردنم و لیسی بهش زد ک لرزی ب بدنم افتاد هرچی پسش میزدم حتی یک میلی متر هم تکون نمیخورد
دندونشو گذاشت روی گردنم
ی: ت.... تورو خدا..... ولم کن.... توروخدا هق*گریه*
ک: ششششش.... نترس فقط یکم میخورمو میرم اروم باش*صدای بم و خش دار*
دوباره دندوناشو گذاشت روی گردنم و میخاست نیششو فرو کنه ک یهو صدای ته مانعش شد سریع از اونجا رفتم خیلی سریع بود
ته سریع اومد پیشم
ته: یورا.... یورا خوبی چیزیت نشده
ی: ن... نه خوبم
ته: پاشو پاشو بریم داخل
با کمک ته پاشدم رفتیم داخل خونه
نشستم روی مبل برام اب اورد خوردم
ته: بگو ببینم چی شد چرا روی زمین بودی اون کی بود یهو کجا قیبش زد
ی: ن... نمیدونم... هیچی نمیدونم ... فقط*جریانو تعریف کرد*همین... دیگه هیچی نمیدونم*بغض*
ته: باشه.... باشه اروم باش *بغلش میکنه*تموم شد
همین جوری توی بغل ته خوابم برد
ویو ته
دیدم یورا هیچی نمیگه نگاش کردم دیدم خوابیده
اروم براید استایل بغلش کردم و بردمش روی تخت گذاشتمش
خودمم رفتم ی دوش گرفتم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدم موهامو بخاطر اینکه یورا بیدار نشه با حوله خشک کردم*اخیییی مهربونم🥺❤*
بعد رفتم پیش یورا دراز کشیدم اونو کشیدم توی بغل خودم و خوابیدم...
نظر یادتون نره💜
نشستم پیشش موها شو زدم کنار نگاهی بهش کردم چقدر خوشگل و جذاب بود
یورا: اقا؟ حالتون خوبه؟ اقا صدای منو میشنوید؟
داشتم صداش میکردم اما هیچ جوابی نمیداد
خواستم زنگ بزنم ب امبلانس
ک یهو پسره دستمو گرفت هم شوکه شده بودم هم ترسیده بودم
ی: ا... اقا.. حالتون خوبه؟... جاییتون درد میکنه؟..... بزاذید زنگ بزنم...
نزاشت حرفمو کامل کنم و با ی حرکت جای خوشو با من عوض کرد حالا من روی زمین بودم و اون روی من خیمه زده بود
کوک: هوممممم.... بنظرم خون شیرینی داری 😈
ی: چ.... چی؟
رنگ چشماش تغییر کرده بود وقتی پوزخند زد دندوناشو ک دیدیم بنظرم دندون نیشش زیادی بلند بود
سرشو برد سمت گردنم و لیسی بهش زد ک لرزی ب بدنم افتاد هرچی پسش میزدم حتی یک میلی متر هم تکون نمیخورد
دندونشو گذاشت روی گردنم
ی: ت.... تورو خدا..... ولم کن.... توروخدا هق*گریه*
ک: ششششش.... نترس فقط یکم میخورمو میرم اروم باش*صدای بم و خش دار*
دوباره دندوناشو گذاشت روی گردنم و میخاست نیششو فرو کنه ک یهو صدای ته مانعش شد سریع از اونجا رفتم خیلی سریع بود
ته سریع اومد پیشم
ته: یورا.... یورا خوبی چیزیت نشده
ی: ن... نه خوبم
ته: پاشو پاشو بریم داخل
با کمک ته پاشدم رفتیم داخل خونه
نشستم روی مبل برام اب اورد خوردم
ته: بگو ببینم چی شد چرا روی زمین بودی اون کی بود یهو کجا قیبش زد
ی: ن... نمیدونم... هیچی نمیدونم ... فقط*جریانو تعریف کرد*همین... دیگه هیچی نمیدونم*بغض*
ته: باشه.... باشه اروم باش *بغلش میکنه*تموم شد
همین جوری توی بغل ته خوابم برد
ویو ته
دیدم یورا هیچی نمیگه نگاش کردم دیدم خوابیده
اروم براید استایل بغلش کردم و بردمش روی تخت گذاشتمش
خودمم رفتم ی دوش گرفتم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدم موهامو بخاطر اینکه یورا بیدار نشه با حوله خشک کردم*اخیییی مهربونم🥺❤*
بعد رفتم پیش یورا دراز کشیدم اونو کشیدم توی بغل خودم و خوابیدم...
نظر یادتون نره💜
۱۶.۵k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.