ازدواج قرار دادی ۵۸
و بعد برگشتن به عمارت جیمین و آت روس مبل نشستن و جیمین به هانا گفت که غذایی رو که برای آت درست کرده رو بیاره وقتی عذا رو آورد داد به جیمین جیمین باتعجب به غذا نگاه کرد و گفت:
ا !آت تو لازانیا دوست داری؟
هانا:
ارباب آت انقد لازانیا دوست داره که براش جونم میده
جیمین خنده ای کرد و بعد لازانیا رو تیکه کرد و با چنگال گرفت جلو دهن آت ، آت با اینکه تعجب کرده بود دهنش رو باز کرد و لازانیا رو خورد و بعد وقتی لازانیا رو خورد و گفت:
جیمین بده من خودم می خورم
جیمین:
چجوری وقتی دسته راستت که دسته اصلیته و کارات رو باهاش می کنی شیکسته می خوای با دسته چپت بخوری؟
آت:
نه من نمی تونم بخورم،به من بده من خودم می خورم
جیمین:
نه نمیدم
آت:
بده دیگه اذیتم نکن
جیمین:
نه نمیدم
آت:
آخه چرا نمیدی؟!
جیمین:
به یه شرط بهت میدم
آت:
چه شرطی؟
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
ا !آت تو لازانیا دوست داری؟
هانا:
ارباب آت انقد لازانیا دوست داره که براش جونم میده
جیمین خنده ای کرد و بعد لازانیا رو تیکه کرد و با چنگال گرفت جلو دهن آت ، آت با اینکه تعجب کرده بود دهنش رو باز کرد و لازانیا رو خورد و بعد وقتی لازانیا رو خورد و گفت:
جیمین بده من خودم می خورم
جیمین:
چجوری وقتی دسته راستت که دسته اصلیته و کارات رو باهاش می کنی شیکسته می خوای با دسته چپت بخوری؟
آت:
نه من نمی تونم بخورم،به من بده من خودم می خورم
جیمین:
نه نمیدم
آت:
بده دیگه اذیتم نکن
جیمین:
نه نمیدم
آت:
آخه چرا نمیدی؟!
جیمین:
به یه شرط بهت میدم
آت:
چه شرطی؟
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۳.۰k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.