مهربان من...!
مهربان من...!
نمیدانم چشمهایم تا به کی
فرصت دیدن دارند..
و زبانم فرصت سخن گفتن..
من در آخرین لحظه ای که بتوانم ببینم
قبل از آخرین پلک
تو را خواهم دید...
و در نفس های آخر ،
شماره به شماره
تو را خواهم خواند...
و در دنیایی که دوباره شکوفه خواهیم زد
در شروع دوباره ی دیدن ،
در اولین نور
پس از باز شدن پلک هایم
تو را خواهم دید...
وقتی که فرصت سخن گفتن را
به من بدهند..
در اولین کلام ،
تو را می خوانم..
و به دوست داشتنت ادامه می دهم...!
#عباس_عظیم_زاده
نمیدانم چشمهایم تا به کی
فرصت دیدن دارند..
و زبانم فرصت سخن گفتن..
من در آخرین لحظه ای که بتوانم ببینم
قبل از آخرین پلک
تو را خواهم دید...
و در نفس های آخر ،
شماره به شماره
تو را خواهم خواند...
و در دنیایی که دوباره شکوفه خواهیم زد
در شروع دوباره ی دیدن ،
در اولین نور
پس از باز شدن پلک هایم
تو را خواهم دید...
وقتی که فرصت سخن گفتن را
به من بدهند..
در اولین کلام ،
تو را می خوانم..
و به دوست داشتنت ادامه می دهم...!
#عباس_عظیم_زاده
۱۷.۷k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱