"دژاوو"
"دژاوو"
part:13
تهیونگ آروم رفت سمت صورت معشوقه اش
و آروم لب های اون رو بوسید
ا.ت هیچ حسی نداشت..نمیدونست باید چیکار کنه
علاقه به تهیونگ داشت ولی نه اونقدر که عاشقش باشه
تهیونگ رو به چشم یک دوست میدید
ولی تهیونگ چی.....اونم حسه دوستی به ا.ت داشت؟
تهیونگ دیوونه بار عاشق ا.ت بود
البته که تقصیر ا.ت هم نبود چون،عشق تهیونگ چند ساله بود ولی ا.ت کلا ۳ روز بود با تهیونگ آشنا شده بود.
تهیونگ هم اینو خوب میدونست
ولی دیگه تحمل نداشت
آروم ازش جدا شد
تهیونگ:میدونم علاقه زیادی به من نداری ولی...من کاری میکنم تو ۳۶۵ روز عاشقم بشی
ا.ت:(سکوت)
تهیونگ:پاشو بریم...ابن صندلی ها هم دارن کم کم آب میشن
ا.ت:باشه
از اونجا رفتن بیرون
ا.ت رفت تو اتاق خودش
تهیونگ هم همونجا به فکر فرو رفت
نگران بود برای آینده ای که هیچ خبری ازش نداشت
ویو شب
آجوما خون ا.ت رو ریخت تو یک ظرف شیشه ای
و اون رو جایی گذاشت که دقیقا نور حلال ماه بهش میتابید
یکم صبر کرد و ورد رو خوند
ا.ت و تهیونگ پشت سر آجوما وایستاده بودن
با اولین واکنش،میشد فهمید نیرویی که داره چیه
منتظر بودن
که یهو تابلو بزرگی که توی هال بود شروع کرد به تکون خورد و شروع کرد به حرکت
کم کم هر وسیله هنری که توی هال بود شروع به کرد
آجوما:فکر کنم فهمیدم
ا.ت:هنر؟
آجوما:آره هنر
همه وسیله ها روی هم افتادن و ترکیبشون کاری کرد که زیبا تر بشن.
ترکیبشون با هم یه اثر هنری جدید ساخته بود
تهیونگ:قشنگه!
تهیونگ خمیازه ای کشید و گفت:
تهیونگ:ولی خب الان خواب قشنگتره
آجوما:چقدر تو خوابالویی بچه....مثلا پادشاه یه ملتی ها
ا.ت:آجوما بالاخره پادشاه هم به خواب نیاز داره
آجوما:آره خب
ا.ت:الان من میتونم چیکار کنم
آجوما:هر چی تو ذهن ات تصور کنی بدون هیچ کشیدنی خودش رو کاغذ کشیده میشه...یا هر چیزی بکشی زیبا در میاد....قدرت آدم بر حسب علاقه است.
ا.ت:اها...طوری نیست که بتونم از خودم دفاع کنم؟
آجوما:باید یه فرد ای رو تو مغزت بخونی و اون موقع میتونی با دست هات رنگ بپاشی بیرون.
ا.ت:میتونم الان امتحان کنم؟
تهیونگ:بریم بخوابیم،ساعت ۳ شبه(گریه الکی)
ا.ت:اه ببخشید،یادم نبود.....آجوما میشه یه لحظه تنهایی حرف بزنیم کارت دارم.
تهیونگ:من الان میرم می خوابم شما هم هر حرفی دارید بزنید
ا.ت،آجوما:شب بخیر
تهیونگ رفت تو اتاقش و خوابید
ا.ت:ببخشید آجوما من قبلا تو زندگی قبلیم عاشق تهیونگ بودم ولی الان دیگه نیستم،میشه کاری کنی که از دوباره عاشق تهیونگ بشم
آجوما:ا.ت من هر کاری رو تقریبا میتونم انجام بدم ولی....عاشق شدن بستگی به خود طرف داره..عاشق شدن چیزی نیست که با پول یا جادو خریدش
ا.ت:اها،ممنونم آجوما...شب بخیر
ا.ت رفت
آجوما ظرف خون رو ورداشت و برد به سمت سطل آشغالی
ادامه دارد...
part:13
تهیونگ آروم رفت سمت صورت معشوقه اش
و آروم لب های اون رو بوسید
ا.ت هیچ حسی نداشت..نمیدونست باید چیکار کنه
علاقه به تهیونگ داشت ولی نه اونقدر که عاشقش باشه
تهیونگ رو به چشم یک دوست میدید
ولی تهیونگ چی.....اونم حسه دوستی به ا.ت داشت؟
تهیونگ دیوونه بار عاشق ا.ت بود
البته که تقصیر ا.ت هم نبود چون،عشق تهیونگ چند ساله بود ولی ا.ت کلا ۳ روز بود با تهیونگ آشنا شده بود.
تهیونگ هم اینو خوب میدونست
ولی دیگه تحمل نداشت
آروم ازش جدا شد
تهیونگ:میدونم علاقه زیادی به من نداری ولی...من کاری میکنم تو ۳۶۵ روز عاشقم بشی
ا.ت:(سکوت)
تهیونگ:پاشو بریم...ابن صندلی ها هم دارن کم کم آب میشن
ا.ت:باشه
از اونجا رفتن بیرون
ا.ت رفت تو اتاق خودش
تهیونگ هم همونجا به فکر فرو رفت
نگران بود برای آینده ای که هیچ خبری ازش نداشت
ویو شب
آجوما خون ا.ت رو ریخت تو یک ظرف شیشه ای
و اون رو جایی گذاشت که دقیقا نور حلال ماه بهش میتابید
یکم صبر کرد و ورد رو خوند
ا.ت و تهیونگ پشت سر آجوما وایستاده بودن
با اولین واکنش،میشد فهمید نیرویی که داره چیه
منتظر بودن
که یهو تابلو بزرگی که توی هال بود شروع کرد به تکون خورد و شروع کرد به حرکت
کم کم هر وسیله هنری که توی هال بود شروع به کرد
آجوما:فکر کنم فهمیدم
ا.ت:هنر؟
آجوما:آره هنر
همه وسیله ها روی هم افتادن و ترکیبشون کاری کرد که زیبا تر بشن.
ترکیبشون با هم یه اثر هنری جدید ساخته بود
تهیونگ:قشنگه!
تهیونگ خمیازه ای کشید و گفت:
تهیونگ:ولی خب الان خواب قشنگتره
آجوما:چقدر تو خوابالویی بچه....مثلا پادشاه یه ملتی ها
ا.ت:آجوما بالاخره پادشاه هم به خواب نیاز داره
آجوما:آره خب
ا.ت:الان من میتونم چیکار کنم
آجوما:هر چی تو ذهن ات تصور کنی بدون هیچ کشیدنی خودش رو کاغذ کشیده میشه...یا هر چیزی بکشی زیبا در میاد....قدرت آدم بر حسب علاقه است.
ا.ت:اها...طوری نیست که بتونم از خودم دفاع کنم؟
آجوما:باید یه فرد ای رو تو مغزت بخونی و اون موقع میتونی با دست هات رنگ بپاشی بیرون.
ا.ت:میتونم الان امتحان کنم؟
تهیونگ:بریم بخوابیم،ساعت ۳ شبه(گریه الکی)
ا.ت:اه ببخشید،یادم نبود.....آجوما میشه یه لحظه تنهایی حرف بزنیم کارت دارم.
تهیونگ:من الان میرم می خوابم شما هم هر حرفی دارید بزنید
ا.ت،آجوما:شب بخیر
تهیونگ رفت تو اتاقش و خوابید
ا.ت:ببخشید آجوما من قبلا تو زندگی قبلیم عاشق تهیونگ بودم ولی الان دیگه نیستم،میشه کاری کنی که از دوباره عاشق تهیونگ بشم
آجوما:ا.ت من هر کاری رو تقریبا میتونم انجام بدم ولی....عاشق شدن بستگی به خود طرف داره..عاشق شدن چیزی نیست که با پول یا جادو خریدش
ا.ت:اها،ممنونم آجوما...شب بخیر
ا.ت رفت
آجوما ظرف خون رو ورداشت و برد به سمت سطل آشغالی
ادامه دارد...
۳.۹k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.