مافیای جذاب من
پارت۱۴
از زبان کوک
شنیدم ا/ت جیغ کشید
رفتم بالا دیدم ا/ت افتاد زمین داره گریه میکنه
دیدم یک دلقک داره از خودش صدا در میاره میگه
کوک : آروم باش
ا/ت: کمکم کن .......و سیاهی
کوک ا/ت غش کرد و بلندش کردم و بردمش روی تخت دلقکو برداشتم از پنجره پرتش کردم بیرون همه بچهها اومده بودن تو اتاق وبه ا/ت میرسیدند منم رفتم بیرون و رفتم بیرون دلقکو برداشتم رفتم پیش چند تا از دوستام
کوک : سلام
کیم جون: سلام کو چطوری خیلی وقته دلم واست تنگ شده اون چیه دستت
کوک : یک دلقک میتونی بفهمی چی اینو فرستاده دم در خونه من و چرا باید کسی که تو خونه من باشه رو بترسونه
کیم جون: نمیدونم اما حتماً واست چک میکنم ببینم کی همچین کاری انجام داده خودم میرسم به این کار و تازه میخوای امشب بریم بیرون یه زره
کوک : نه نمیتونم بیایم بریم امروز دفعه بعد با هم همه با هم میریم بیرون باشه
کیم جون: باشه حتماً دفعه بعد تو برو خونه خدانگهدار منم کلی کار دارم امروز
از زبان کوک
رسیدم خونه رفتم پیش نامجون تو آشپزخونه نامجونو دیدم و بهش سلام کردم
نامجون: داداش کجا بودی خیلی دیر کردی همه سراغتو میگرفتن برو بالا ا/ت خیلی الان ناراحته
کوک: باشه داداش خودتم بیا بالا همراهم
نامجون : باشه بیا بریم بالا
کوک :میرفتم بالا در اتاق ا/ت زدم رفتم داخل دیدم ا/ت نشسته و هیچ کاری نمیکنه و جنی داره تلاش میکنه ا/ت. صحبت کنه ا/ت یونا از خستگی خوابیده ته نشسته
از زبان کوک
شنیدم ا/ت جیغ کشید
رفتم بالا دیدم ا/ت افتاد زمین داره گریه میکنه
دیدم یک دلقک داره از خودش صدا در میاره میگه
کوک : آروم باش
ا/ت: کمکم کن .......و سیاهی
کوک ا/ت غش کرد و بلندش کردم و بردمش روی تخت دلقکو برداشتم از پنجره پرتش کردم بیرون همه بچهها اومده بودن تو اتاق وبه ا/ت میرسیدند منم رفتم بیرون و رفتم بیرون دلقکو برداشتم رفتم پیش چند تا از دوستام
کوک : سلام
کیم جون: سلام کو چطوری خیلی وقته دلم واست تنگ شده اون چیه دستت
کوک : یک دلقک میتونی بفهمی چی اینو فرستاده دم در خونه من و چرا باید کسی که تو خونه من باشه رو بترسونه
کیم جون: نمیدونم اما حتماً واست چک میکنم ببینم کی همچین کاری انجام داده خودم میرسم به این کار و تازه میخوای امشب بریم بیرون یه زره
کوک : نه نمیتونم بیایم بریم امروز دفعه بعد با هم همه با هم میریم بیرون باشه
کیم جون: باشه حتماً دفعه بعد تو برو خونه خدانگهدار منم کلی کار دارم امروز
از زبان کوک
رسیدم خونه رفتم پیش نامجون تو آشپزخونه نامجونو دیدم و بهش سلام کردم
نامجون: داداش کجا بودی خیلی دیر کردی همه سراغتو میگرفتن برو بالا ا/ت خیلی الان ناراحته
کوک: باشه داداش خودتم بیا بالا همراهم
نامجون : باشه بیا بریم بالا
کوک :میرفتم بالا در اتاق ا/ت زدم رفتم داخل دیدم ا/ت نشسته و هیچ کاری نمیکنه و جنی داره تلاش میکنه ا/ت. صحبت کنه ا/ت یونا از خستگی خوابیده ته نشسته
۳۷.۰k
۲۳ آبان ۱۴۰۲