Part 33💖✨
Part 33💖✨
*ویو بورام*
دیدم تا اسم بکهیون اومد کوک عصبی شد... ازش پرسیدم چی شده و همه چی بگم گفت، این که با بکهیون فامیله و این که تو شب تولد دعوا راه انداخته...شاید بکهیون میدونسته من خواهر ناتنی کوکم و از قصد بهم نزدیک شده... معلوم نیست،باید پیگیر این قضیه بشم.
*ویو کوک*
شاید بکهیون میدونسته که بورام خواهر ناتنی منه بخاطر همین بهش نزدیک شده و ازش استفاده کرده
از بورام پرسیدم:
کوک:عکس بکهیون و داری؟
بورام:اگه گوشیم روشن بشه اره
کوک:یادمون باشه برات به گوشی هم بخریم.
بورام:ممنونم*لبخند*
بورام با هر زوری که شد گوشیشو روشن کرد و عکسی که از بکهیون داشت *اسلاید دوم عکس بکهیون و گذاشتم*نشونم داد، خود عوضی بکهیون بود!ا
کوک:ادرس این عوضی و داری؟
بورام:اره دارم
کوک:فردا میریم پیشش ببینیم دردش چیه
بورام:داداش توروخدا نه اون کلی دار و دسته داره*بغض*
کوک:بغض نکن این قضیه باید تموم بشه
بورام:جون من ولش کن
کوک:جون تو حتما باید پیداش کنم
بورام:*گریه*
کوک:عه گریه نکن*بورام و بغل کرد*
نیم ساعت بعد، جی وو اومد... قضیه رو هم برای جی وو تعریف کردم و بهش گفتم وقتی که ما رفتیم اونم باهامون میاد ولی اون بیرون از خونه و تو ماشین میمونه و وقتی دید خیلی دیر کردیم به پلیس زنگ بزنه و مارو نجات بده.
*پرش زمانی به زمان خواب*
*ویو کوک*
دوباره مثل کارتون خوابای خدا زده(این بچه داره درد میکشه هه😭😂)بالشت و پتومو برداشتم و به سمت کاناپه رفتم تا بخوابم، دراز کشیدم و کم کم چشمام گرم شد و خوابیدم.
*پرش زمانی به صبح*
*ویو کوک*
کم کم چشمامو باز کردم و از خواب بلند شدم.به سمت سرویس رفتم و دست و صورتم و شستم و لباسامو عوض کردم
بعد به جی وو و بورام صبح بخیر گفتم و 3تایی به سمت سالن هتل رفتیم و صبحونه رو سفارش دادیم و خوردیم...
اسلاید های بعد و ببینید👍💜
*ویو بورام*
دیدم تا اسم بکهیون اومد کوک عصبی شد... ازش پرسیدم چی شده و همه چی بگم گفت، این که با بکهیون فامیله و این که تو شب تولد دعوا راه انداخته...شاید بکهیون میدونسته من خواهر ناتنی کوکم و از قصد بهم نزدیک شده... معلوم نیست،باید پیگیر این قضیه بشم.
*ویو کوک*
شاید بکهیون میدونسته که بورام خواهر ناتنی منه بخاطر همین بهش نزدیک شده و ازش استفاده کرده
از بورام پرسیدم:
کوک:عکس بکهیون و داری؟
بورام:اگه گوشیم روشن بشه اره
کوک:یادمون باشه برات به گوشی هم بخریم.
بورام:ممنونم*لبخند*
بورام با هر زوری که شد گوشیشو روشن کرد و عکسی که از بکهیون داشت *اسلاید دوم عکس بکهیون و گذاشتم*نشونم داد، خود عوضی بکهیون بود!ا
کوک:ادرس این عوضی و داری؟
بورام:اره دارم
کوک:فردا میریم پیشش ببینیم دردش چیه
بورام:داداش توروخدا نه اون کلی دار و دسته داره*بغض*
کوک:بغض نکن این قضیه باید تموم بشه
بورام:جون من ولش کن
کوک:جون تو حتما باید پیداش کنم
بورام:*گریه*
کوک:عه گریه نکن*بورام و بغل کرد*
نیم ساعت بعد، جی وو اومد... قضیه رو هم برای جی وو تعریف کردم و بهش گفتم وقتی که ما رفتیم اونم باهامون میاد ولی اون بیرون از خونه و تو ماشین میمونه و وقتی دید خیلی دیر کردیم به پلیس زنگ بزنه و مارو نجات بده.
*پرش زمانی به زمان خواب*
*ویو کوک*
دوباره مثل کارتون خوابای خدا زده(این بچه داره درد میکشه هه😭😂)بالشت و پتومو برداشتم و به سمت کاناپه رفتم تا بخوابم، دراز کشیدم و کم کم چشمام گرم شد و خوابیدم.
*پرش زمانی به صبح*
*ویو کوک*
کم کم چشمامو باز کردم و از خواب بلند شدم.به سمت سرویس رفتم و دست و صورتم و شستم و لباسامو عوض کردم
بعد به جی وو و بورام صبح بخیر گفتم و 3تایی به سمت سالن هتل رفتیم و صبحونه رو سفارش دادیم و خوردیم...
اسلاید های بعد و ببینید👍💜
۲.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.