پارت۱۴۹
- خب حالا دوباره عصبي نشو. هر چند که...
حرفش و ادامه نداد و جلوي در خونمون ايستاد. گفتم:
- هر چند که چي؟
- هيچي ديگه، شب بخير.
اين يعني اين که برو پايين، ولي من حس فضوليم بدجور قلقلکم مي داد. بدون اين که دستم رو به سمت دستگيره در ببرم گفتم:
- هر چند که چي؟!
خنديد و گفت:
- برو پايين فضول خانوم.
- بگــــــو آرتـــــان.
- پررو ميشي.
پس يه چيز خوب مي خواست بگه. بيشتر کنجکاو شدم و گفتم:
- بگــــــو، بگــــــو، بگــــــو، بگـــــو.
- اي بابا! سقت و با بگو برداشتن؟!
- اگه نگي تا صبح مي شينم اين جا مي گم بگو.
- هيچي بابا! مي خواستم بگم عصبي که مي شي جذاب تر مي شي. همين! حالا بفرماييد پايين که من حسابي خسته ام و خوابم مي ياد. سلام بنده رو هم خدمت پدرتون و عزيز جون برسونين.
حرفش و ادامه نداد و جلوي در خونمون ايستاد. گفتم:
- هر چند که چي؟
- هيچي ديگه، شب بخير.
اين يعني اين که برو پايين، ولي من حس فضوليم بدجور قلقلکم مي داد. بدون اين که دستم رو به سمت دستگيره در ببرم گفتم:
- هر چند که چي؟!
خنديد و گفت:
- برو پايين فضول خانوم.
- بگــــــو آرتـــــان.
- پررو ميشي.
پس يه چيز خوب مي خواست بگه. بيشتر کنجکاو شدم و گفتم:
- بگــــــو، بگــــــو، بگــــــو، بگـــــو.
- اي بابا! سقت و با بگو برداشتن؟!
- اگه نگي تا صبح مي شينم اين جا مي گم بگو.
- هيچي بابا! مي خواستم بگم عصبي که مي شي جذاب تر مي شي. همين! حالا بفرماييد پايين که من حسابي خسته ام و خوابم مي ياد. سلام بنده رو هم خدمت پدرتون و عزيز جون برسونين.
۵۷۰
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.