پارت 23 حیح دلم نمیومد تو خماری بزارمتون😂🤣🤧
پارت 23 حیح دلم نمیومد تو خماری بزارمتون😂🤣🤧
که اون ناشناس وفت تنها بیا وگرنه شاید دخترتو کشتم
و جیمین بهم گفت مراقب باشم.
و رسیدم
ناشناس:اوههه سلام بیبی گرل
ات:سلام(سرد
ات:چی صدات بزنم(سرد
ناشناس:منو به اسم چونگ هی صدا میزنن ولی تو بهم بگو چون باشه عزیزم
ات:اگه نگم چی
چونگ:اون وقت سومی رو میکشم
ات باشه بابا هرکاری میخوای بکن
که یهو ات رو انداخت رو تخت و به طرز وحشتاناکی میکردش و ناله هاشون هم خیلی بد بود ات مجبور بود تحمل کنه و چونگ گفت کارت تمومهو لباسامو پوشیدم و رفتم البته به چونگ هی گفتم برام.. کا... ندوم بزار
که رسیدم
جیمین:حالتتتتتتتن خوبهههههههه
ات:اروم باش اعضا کجان سومی کجان
جیمین:اعضا رفتن جیهوپم سومی رو برد خونش باهم بازی کنن
ات:جیمی ببین حالم خوبه ولی اون مرده منو کرد خیلی بدم کرد شکمم خیلی درد میکنه
جیمین:چیکار کرد اون عوضیییییییییی
ات:اروم باش کا. ندوم گذاشته بودم
جیمین:باشه حالا برو حموم تا بیام شکمتو ماساژ بدم
ات:اوکی
و جیمین اومد تو وان نشست و دل ات رو میمالید
ات یهویی گریه کرد
جیمین:عزیزم چیشده و
ات سرشو گذاشت روی شونه جیمین
ات:جیمین خیلی درد دارم
که یهویی جیمین دید چقدر کبود شد عصبانی شد ولی خب نمیخواست ات نارحت بشه
جیمین: بیا بریم بیرون برات پماد بزنم
ات:باشههه هق هق
و ات رفت لباسشو پوشید و رو تخت منتظره جیمین موند
جیمین:اومدم بیبی
و پماد رو براش زد و جیمین با ات حرف میزد که حواسش پرت بشه چون خیلی کبود شده بود شکمش
جیمین:بیبی برات پماد زدم بریم ناحار
ات:اوکی
و ناحار خوردن
ات:میگم میای بریم استخر
جیمین: باشه بریم
و کلی بازی کردن که اومدن بیرون خسته کوفته بود و دوباره دوش که گرفتن اومدن بیرون
و افتادن رو تخت که
ات:جیمین میگم میای فیلم ببیننیم تلوزیون جلومون که هست پس ببینیم
جیمین:اوکی ولی چه فیلمییی
ات:روحیه ی حقیقی ببینیم
جیمین:باشه ترسناک نیست
ات:نه
و فیلم رو که دیدن خوابشون برد و ساعت ٨ نیم پاشدن
جیمین:الان جیهوپ سومی رو میاره
ات:اوکی
که یهو زینگ زینگ
و از جیهوپ خداحفظی و تشکر کردیم
سومی:مامان و بابادلم براتون تنگ شده بودد
جیمین و ات:ماهم
و سومی گفت خستس
زیاد بازی کرده و خوابید
منو جیمین هم حوصله امون سر رفت
ات:جیمینینینینینین
جیمین:ارام باش بله
ات:به اعضا زنگ بزن بگو بیا ن یکم بازی کنیم
جیمین:باشش
اعضا اومدن
اعضا:سلام
ات:بیا جرعت حقیقت بازی کنیممم
اعضا:باشه
و بازی که کردن خسته شدن و جین مثل همیشه غذا درست کرد و اومد
جین:بفرمایید اینم از غذای خوشمزه جین
ات:واییی چه خوشمزه استتتت
جین:یونو ایم ورلد واید هندسام🤧😂
ات:باشه حالا بشینیم غذا بخوریم
جین:چشمم
نشستیم غذا خوردیم که اعضا گفتن ما باید بریم و رفتن
جیمین:اماده ای یک شب هات باهم داشتم باشی
ات:اره بدجورم
جیمین:بریم تو کارش پس بیبی گرل
و ات رو انداخت رو تخت و اول لباش رو مکید
و لباسش رو دراورد جیمین لباس خودشم دراورد و ترقوهای ات رو مک میزد و رسید به شلوارش دراورد و جیمین:اماده ای
ات:ارهههه خیلیی
جیمین اروم وارد ات کرد چون بدنش کبود بود نمیخواست زیاد دردش بگیره و ات:عاحححح خیلی خوبهههه عاحح
جیمینم عاححح
و دیگه رفتن لباساشون رو پوشیدن و رو تخت خوابیدن
وصبح شد
ات بلند شد و رفت پایین خودش صبحونه درست کرد
و جیمین از پشت ات رو بغل کرد و یک بوسه ای کوتاه به لبش زد و سومی اومد
سومی:مامانی صبح بخیل
ات:سلا مامانی
سومی:مامانی
ات:بله دخترم
سومی :میشه امروز برم پیش عمو جیلوپ
ات:زشته دخترم
سومی:تلوخدااا
ات:باشه
و ات زنگ زد به جیهوپ و از جیهوپ معذرت خواهی کرد و سومی هم رفت
جیمین:صبحانه امده شد ات
ات:اره عزیزم
و صبحانه رو باهم خوردن که یهو زنگ در زینگ زینگ
و درو باز کردم که دیدم چونگه
ات:تو اینجا چی میخوای(با حالت عصبانیت
جیمین:گمشو بیرون و اومد تو خونه با پرویی رو مبل نشست
جیمین:چی میخوای عوضی
چونگ:ببخشید اما بیبی گرلت باید یک شب هاته دیگرم باید باهم بگذرونه وگرنه میدونی که میشه
که یهو ات یک مشت تو دهن چون خوابوند
ات:مگه من عروسک خیمه شی بازیتم عوضی دیگه نه از تو میترسم نه از هفت جد و ابادت فهمیدییطط
ات:حالا هم گمشو از خونه ی من بیرون
چونگ:میدونی که چی میشه
ات:من از خانواده ام موا
که اون ناشناس وفت تنها بیا وگرنه شاید دخترتو کشتم
و جیمین بهم گفت مراقب باشم.
و رسیدم
ناشناس:اوههه سلام بیبی گرل
ات:سلام(سرد
ات:چی صدات بزنم(سرد
ناشناس:منو به اسم چونگ هی صدا میزنن ولی تو بهم بگو چون باشه عزیزم
ات:اگه نگم چی
چونگ:اون وقت سومی رو میکشم
ات باشه بابا هرکاری میخوای بکن
که یهو ات رو انداخت رو تخت و به طرز وحشتاناکی میکردش و ناله هاشون هم خیلی بد بود ات مجبور بود تحمل کنه و چونگ گفت کارت تمومهو لباسامو پوشیدم و رفتم البته به چونگ هی گفتم برام.. کا... ندوم بزار
که رسیدم
جیمین:حالتتتتتتتن خوبهههههههه
ات:اروم باش اعضا کجان سومی کجان
جیمین:اعضا رفتن جیهوپم سومی رو برد خونش باهم بازی کنن
ات:جیمی ببین حالم خوبه ولی اون مرده منو کرد خیلی بدم کرد شکمم خیلی درد میکنه
جیمین:چیکار کرد اون عوضیییییییییی
ات:اروم باش کا. ندوم گذاشته بودم
جیمین:باشه حالا برو حموم تا بیام شکمتو ماساژ بدم
ات:اوکی
و جیمین اومد تو وان نشست و دل ات رو میمالید
ات یهویی گریه کرد
جیمین:عزیزم چیشده و
ات سرشو گذاشت روی شونه جیمین
ات:جیمین خیلی درد دارم
که یهویی جیمین دید چقدر کبود شد عصبانی شد ولی خب نمیخواست ات نارحت بشه
جیمین: بیا بریم بیرون برات پماد بزنم
ات:باشههه هق هق
و ات رفت لباسشو پوشید و رو تخت منتظره جیمین موند
جیمین:اومدم بیبی
و پماد رو براش زد و جیمین با ات حرف میزد که حواسش پرت بشه چون خیلی کبود شده بود شکمش
جیمین:بیبی برات پماد زدم بریم ناحار
ات:اوکی
و ناحار خوردن
ات:میگم میای بریم استخر
جیمین: باشه بریم
و کلی بازی کردن که اومدن بیرون خسته کوفته بود و دوباره دوش که گرفتن اومدن بیرون
و افتادن رو تخت که
ات:جیمین میگم میای فیلم ببیننیم تلوزیون جلومون که هست پس ببینیم
جیمین:اوکی ولی چه فیلمییی
ات:روحیه ی حقیقی ببینیم
جیمین:باشه ترسناک نیست
ات:نه
و فیلم رو که دیدن خوابشون برد و ساعت ٨ نیم پاشدن
جیمین:الان جیهوپ سومی رو میاره
ات:اوکی
که یهو زینگ زینگ
و از جیهوپ خداحفظی و تشکر کردیم
سومی:مامان و بابادلم براتون تنگ شده بودد
جیمین و ات:ماهم
و سومی گفت خستس
زیاد بازی کرده و خوابید
منو جیمین هم حوصله امون سر رفت
ات:جیمینینینینینین
جیمین:ارام باش بله
ات:به اعضا زنگ بزن بگو بیا ن یکم بازی کنیم
جیمین:باشش
اعضا اومدن
اعضا:سلام
ات:بیا جرعت حقیقت بازی کنیممم
اعضا:باشه
و بازی که کردن خسته شدن و جین مثل همیشه غذا درست کرد و اومد
جین:بفرمایید اینم از غذای خوشمزه جین
ات:واییی چه خوشمزه استتتت
جین:یونو ایم ورلد واید هندسام🤧😂
ات:باشه حالا بشینیم غذا بخوریم
جین:چشمم
نشستیم غذا خوردیم که اعضا گفتن ما باید بریم و رفتن
جیمین:اماده ای یک شب هات باهم داشتم باشی
ات:اره بدجورم
جیمین:بریم تو کارش پس بیبی گرل
و ات رو انداخت رو تخت و اول لباش رو مکید
و لباسش رو دراورد جیمین لباس خودشم دراورد و ترقوهای ات رو مک میزد و رسید به شلوارش دراورد و جیمین:اماده ای
ات:ارهههه خیلیی
جیمین اروم وارد ات کرد چون بدنش کبود بود نمیخواست زیاد دردش بگیره و ات:عاحححح خیلی خوبهههه عاحح
جیمینم عاححح
و دیگه رفتن لباساشون رو پوشیدن و رو تخت خوابیدن
وصبح شد
ات بلند شد و رفت پایین خودش صبحونه درست کرد
و جیمین از پشت ات رو بغل کرد و یک بوسه ای کوتاه به لبش زد و سومی اومد
سومی:مامانی صبح بخیل
ات:سلا مامانی
سومی:مامانی
ات:بله دخترم
سومی :میشه امروز برم پیش عمو جیلوپ
ات:زشته دخترم
سومی:تلوخدااا
ات:باشه
و ات زنگ زد به جیهوپ و از جیهوپ معذرت خواهی کرد و سومی هم رفت
جیمین:صبحانه امده شد ات
ات:اره عزیزم
و صبحانه رو باهم خوردن که یهو زنگ در زینگ زینگ
و درو باز کردم که دیدم چونگه
ات:تو اینجا چی میخوای(با حالت عصبانیت
جیمین:گمشو بیرون و اومد تو خونه با پرویی رو مبل نشست
جیمین:چی میخوای عوضی
چونگ:ببخشید اما بیبی گرلت باید یک شب هاته دیگرم باید باهم بگذرونه وگرنه میدونی که میشه
که یهو ات یک مشت تو دهن چون خوابوند
ات:مگه من عروسک خیمه شی بازیتم عوضی دیگه نه از تو میترسم نه از هفت جد و ابادت فهمیدییطط
ات:حالا هم گمشو از خونه ی من بیرون
چونگ:میدونی که چی میشه
ات:من از خانواده ام موا
۳.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.