part 29 Dark love
رفتم
طبقه ی پایین که دیدم همه ی بچه ها بیدار شدن و داشتن میز صبحونه رو آماده میکردم به همه صبح بخیر گفتم و همه با مهربونی جوابمو دادن اما جیمین حتی نیم نگاهم بهم ننداخت
اینم دیوونس یروز باهام کیس میره یروز اصلا نگام نمیکنه خدایا
..................29
به بچه کمک کردم تا میز رو آماده کنن بعد از اینکه میز آماده شد نشستیم و صبحونه رو خوردیم کل مدت جیمین حتی سرش رو بالا نیورد که با من چشم تو چشم بشه اما بچه یه کلی حرف زدن قرار شد بعد از اینکه صبحونه رو خوردیم بریم توی استخر ویلا یکم شنا کنیم پسرا زودتر پاشدن رفتن و فقط من موندم و نینا و بورام که نینا اومد کنارم و همینجوری که میز رو جمع میکردیم بهم آروم گفت
&دیشب اتفاقی افتاد
+نه چطور
&آخه جیمین خیلی تو خودشه انگار
+نه چیزی نشد
&اوکی
دیگه به کمک بورام و نینا ظرفارو جمع کردیم بورام انگار فهمیده بود که من از جیمین خوشم میاد و واسه همین هم خیلی خوشحال بود ولی توی این چند روز بورام و کوک هم باهم تیک میزدم و میشد حدس زد که یچیزی بینشون هست دیگه بیخیال شدم و رفتیم سمت حیاط من لباسمو عوض نکردم چون تصمیم نداشتم شنا کنم و فقط رفتم بچه هارو ببینم
تهیونگ و جیمین و شوگا وبورام توی آب بودن و جین و جونگ کوک داشتن کل کل میکردن که کی بپره تو آب زودتر و نینا هم خبیثانه به من نگاه میکرد
وا این چه مرگته
که یهو گفت
&نمیخوای بری تو آب
+نه حوصله ندارم
&عاا یعنی نمیخوای بری پیش عشقت
+نینااااا
&خیلی خب باو
+چرا خودت نمیری پیش عشقت
&یاااا ا.تتت
........
عه رفتن استخر آب بازی🗿خب دیگه خماری بهتون خوش گذشت 🐈بچه ها نظرتونو برام کامنت کنید و شرطا زود برسونید هعی به من غر نزنید لدفا و همین دیگ مدرسه ها ام که باز شدو خوش بگذره بهتون خماری🦋🗿
شرط
لایک۵۵
کامنت۱۰۰
طبقه ی پایین که دیدم همه ی بچه ها بیدار شدن و داشتن میز صبحونه رو آماده میکردم به همه صبح بخیر گفتم و همه با مهربونی جوابمو دادن اما جیمین حتی نیم نگاهم بهم ننداخت
اینم دیوونس یروز باهام کیس میره یروز اصلا نگام نمیکنه خدایا
..................29
به بچه کمک کردم تا میز رو آماده کنن بعد از اینکه میز آماده شد نشستیم و صبحونه رو خوردیم کل مدت جیمین حتی سرش رو بالا نیورد که با من چشم تو چشم بشه اما بچه یه کلی حرف زدن قرار شد بعد از اینکه صبحونه رو خوردیم بریم توی استخر ویلا یکم شنا کنیم پسرا زودتر پاشدن رفتن و فقط من موندم و نینا و بورام که نینا اومد کنارم و همینجوری که میز رو جمع میکردیم بهم آروم گفت
&دیشب اتفاقی افتاد
+نه چطور
&آخه جیمین خیلی تو خودشه انگار
+نه چیزی نشد
&اوکی
دیگه به کمک بورام و نینا ظرفارو جمع کردیم بورام انگار فهمیده بود که من از جیمین خوشم میاد و واسه همین هم خیلی خوشحال بود ولی توی این چند روز بورام و کوک هم باهم تیک میزدم و میشد حدس زد که یچیزی بینشون هست دیگه بیخیال شدم و رفتیم سمت حیاط من لباسمو عوض نکردم چون تصمیم نداشتم شنا کنم و فقط رفتم بچه هارو ببینم
تهیونگ و جیمین و شوگا وبورام توی آب بودن و جین و جونگ کوک داشتن کل کل میکردن که کی بپره تو آب زودتر و نینا هم خبیثانه به من نگاه میکرد
وا این چه مرگته
که یهو گفت
&نمیخوای بری تو آب
+نه حوصله ندارم
&عاا یعنی نمیخوای بری پیش عشقت
+نینااااا
&خیلی خب باو
+چرا خودت نمیری پیش عشقت
&یاااا ا.تتت
........
عه رفتن استخر آب بازی🗿خب دیگه خماری بهتون خوش گذشت 🐈بچه ها نظرتونو برام کامنت کنید و شرطا زود برسونید هعی به من غر نزنید لدفا و همین دیگ مدرسه ها ام که باز شدو خوش بگذره بهتون خماری🦋🗿
شرط
لایک۵۵
کامنت۱۰۰
۲۳.۷k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.